چرا اکبر گنجی؟
سال 78 بود که یه روز از خونه به قصد دانشگاه اومدم بیرون.از همون لحظه ای که داشتم میرفتم اونور خیابون ،چهره ی مردی خفن
با اندامی چهارشونه با کت و شلوارمشکی که به یه پژوتکیه داده بود ،توجهم رو جلب کرد.
بدون توجه از کنارش رد شدم و براه خودم ادامه دادم که حس کردم هماهنگ با گامهای من پشت سرم داره میاد.تا اینکه به نزدیکی چهارراه کوچکی رسیدم.از پشت سرم صدایی خشن بهم گفت:بدون اینکه روتو برگردونی سرتو میندازی پایین و مثل بچه آدم میری سواراون پیکان سفیدی میشی که جلوی مغازه ی خشکشویی پارکه.انقدر صحبتش غیر منتظره بود که برگشتم وبا مکثی نگاه کردم توی اون چهره ی عوضیش و بعد با چهره ای خونسرد براه خودم ادامه دادم،ولی تا خود دانشگاه چهار ستون بدنم داشت میلرزید و مدام فکر میکردم نکنه دارند تعقیبم میکنند.
راحت میشد فهمید که اون تیپ و قیافه با حالت انتظارش دم در خونه ،به آدم مزاحم نمیخوره،همش بر میگشت به کارای خودم تو دانشگاه.
برای من همین تهدید کافی بود که دیگه تو دانشگاه مواظب حرفهای سیاسی ام باشم.همون سالها بود که جریان 18 تیر اتفاق افتاد و گزارشی که توی مجله زنان نوشته بودند منو تا چند روز تو بهت گذاشته بود.بعد از اون هم وقتیکه حرفهای دوستمو که تو راهپیمایی گرفته بودنش و چند روز تو زندان بود رو شنیدم ،خیلی چیزارونتونستم فراموش نکردم.دوست من پدرش سپاهی بود و دخترشو از زندان در اورد و این شانسو داشت که مثل خیلی دخترا اسمش تو لیست ناپدید شده ها نباشه.هر چند که دیگه بعد از روز آزادیش ،دیگه پاشو نذاشت تو خونه ی پدرش ولی مدام زیر نظره و هنوز هم که هنوزه ،بی خبر میریزن تو محل سکونتش و تمام سوراخ و سنبه های زندگیشو میگردن و آزارش میدن.
نمیدونم شاید خیلیا بر عکس من جرئت فعالیت سیاسی رو داشه باشن ولی مسلما با این نفهمهایی که خودتون میشناسیشون ،تاوان کمی نمیشه پرداخت.
نام بلاگم رو چند روز به "اکبر گنجی تغییر "دادم،به احترام کسیکه جرئتش به اندازه ترسویی مثل من نیست و حرفشو میزنه حتا اگه بهاش دربند شدن باشه.خداییش خیلی دوست دارم بدونم اینایی که مطلب های سیاسی تو بلاگاشون مینویسن، اگه پای عمل بیاد چقدر جرئت مبارزه و پایداری از خودشون نشون میدن؟میدونید که فاصله حرف و عمل خیلی زیاده.
مسلمااین تغییر نام کمکی به یک آدم زندانی نمیکنه فقط یکجور یاد آوری و بیان احترامه،اینکه شاید کسیکه اکبر گنجی رو نمیشناسه ،تا
حدی بشناسه و اگه میشناختتش ،بیادش بیاره که اینروزا سالگرد پنجمین سال محکومیت گفتن حقیقت از زبان اوست.
بقول قاصدک:
ایستادن در کنار اورا حتا از راهی دوراز یا دمبریم.
*فیلم "مثل آب برای شکلات" رو شبکه
artیکشنبه یکم may نشون میده.