رئیس قبلیم یک زن بد دهن و تا حدودی بی توجه بود.
به محض اینکه از بچه های دانشگاه آزادی که اونجا طرح میگذروندند ایرادی تو کارشون میدید،رو بمن میکرد و با اینکه میدونست منم دانشگاه آزادیم،میگفت: معلوم نیست تو کدوم واحد طویله درس خوندند!
انگار نه انگار که منم...!
اگه این آگهی دیده باشه دیگه راحت میتونه اثبات کنه حرفشو!!!
*بالاخره اینجا هم لینکدونی پیدا کرد .اون فلش بوزتو رو حتما ببینید.یه کاری هم داره در مورد مقایسه فرهنگ کشور ایتالیا و اروپا که بسیار قشنگه.من رو هارد دارمش ولی اگه تونستید پیدا کنید و ببینیدش،انگار داره ایرانو با کشورهای ارو پایی مقایسه میکنه.
*خیز تا جام چو نرگس بلب سبزه زنیم
که بهار آمد و گل زد به چمن چادر سرخ
امروز اولین کوه سال 84 رو هم رفتم.جمع خوبی بود
واقعا بقول سهراب سپهری،به چه هوایی...
سالها بود با جمع زیاد کوه نرفته بودم وباید بگم که آدم بیشترمیخنده ولی تابع مقررات هم بودن ،یه کم لذت بردن از طبیعت رو کم میکنه.
بیدار شدن صبحش خیلی وحشتناک بود،فقط فکرشو بکن روزهای معمول کاری ساعت 20/5 از خواب بیدار بشی ولی برای کوه رفتن و بموقع سر قرار رسیدن ،ساعت 5!
*.نوشتن اون ماجرا حالمو خیلی بهتر کرد.و باز به این نتیجه رسیدم که آدم به حرفها توجه نکنه و اگه میبینه یه چیزی براش خوبه انجامش بده.
چه میگذرد بر نقطه ای ؟
که میگذرد از حرفها و قرار نمیگیرد بر آنها
میرسد بی حرفی،تنها
به پایان خط
فرشته ساری
آرشیو.میل