خوابی که زود تعبیر شد!
خوابیدیم ودرخواب هم در امان نبودیم. ابوالعلا
فردای روز عاشورا من یه خواب دیدم،خواب دیدم که من و یک از دخترای فامیل یک مکانی هستیم،یکدفعه دیدم یه کلاغی اومد دور سرش شروع کرد به چرخیدن اون دختر با دست سعی میکرد که اون کلاغو برونه،در حالیکه داشتم این صحنه رو تماشا میکردم کلاغه اومد بالای سر من.منکه خیلی خیلی وحشت کرده بودم مدام سعی میکردم از خودم دورش کنم ولی هر چی با دست ،با لباس با هر چی میزدمش ،میرفت ولی دوباره بر میگشت.ولی بعد از یه مدتی دست از سرم برداشت و رفت.منکه خیلی ناراحت بودم تو همون خواب رفتم پیش مامانم و بهش گفتم مامان اگه یکنفر کلاغی بیاد بالای سرش بچرخه و خیلی سمج هم باشه معنیش چیه؟مامانم هم برگشت ،گفت:اون کلاغ یک کلاغ معمولی ای نیست،چند پنج شنبه شب پشت سر هم میاد بالای سر آدم پرسه میزنه و در آخرین پنج شنبه جون طرف رو میگیره.
تو همون خواب عملا داشتم سکته میکردم خیلی خیلی ترسیده بودم،یعنی من چند هفته دیگه میمیرم؟!خیلی ناراحت و هراسون بودم که یکدفعه تو خواب بخودم با همین لحن گفتم:«خاک بر سرت کنند نرگس خیلی خری ،دیوونه!تو که همیشه عاشق مرگ و مسایل پیرامونش و سبک شدن روح از جسم و این حرفها بودی،حالا چی شده جا زدی؟!»اینارو که بخودم گفتم بطرز عجیبی آروم شدم!
صبح که بیدار شدم دوباره اون وحشته اومد سراغم!یک دوست خانوادگی داریم که خوابهامونو تعبیر میکنه اتفاقا همون روز
میدیدمش،خلاصه خوابو ما تعریف کردیم و ایشونم تعبیرشو کرد و خوب تعبیرای بسیار جالبی داره البته اگه مفهومشو خوب بگیره آدم.اول که بدون اینکه اون دخترو تو فامیلمون بشناسه از نظرمسایل پیرامون ازدواج، من و اونو در یک وضعیت قرار داد!ولی در آخر اینطور جمع بندی کرد که کلا هر پرنده ای تو خواب به رهایی تعبیر میشه،واینکه بزودی یک گره مهم از زندگیم باز میشه.فردای همون روز بود که پیشنهاد کار بمن شد و دو روز بعدش استخدام شدم!!!