آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

از شعر مورد علاقه استاد شروع میکنم که با صدای مرحوم دلکش دوست دیرینه اش خوانده شده:

آمد نوبهار طی شد هجر یار مطرب نی بزن ساقی می بیار
با زآی ای رمیده بخت من بوسی ده دل مرا مشکن
تا از آن لبان میگونت می نوشم به جای خون خوردن
خوش بود در پای لاله پر کنی هر دم پیاله
نا له تا به کی
خندان لب شو همچو جام می
چون بهار عشرت و طرب باشدش خزان غم ز پی
بر سر چمن قدم بزن
می بزن به بانگ چنگ و نی
آمد نو بهار طی شد هجر یار مطرب نی بزن ساقی می بیار

چند برگ کاغذ بنام شناسنامه در دست دارم که المثناست.نه من را میشناسد و نه می شناساند.در سال 1305 که داشتن شناسنامه الزامی شده بود در کرمانشاه صادر شده که برگه نخست آنرا ثبات اداره ثبت و احوال، سیاه کرده و برگ پایانی آن سفید مانده بود که نباش گورستانی برای سفر به نا کجا آباد سیاه کند.
قسمتهایی از مقدمه کتاب خاطرات هنری استاد بنام" قصه شمع " بود.
در مقدمه این کتاب اشاره شده که ایشون از خاندان نواب صفوی بوده اند و یکبار مجری برنامه رادیویی اشتباهی نام ایشون رو نواب صفا ذکر میکنه که بعد از اون این اسم روی ایشون میمونه.در سال 1324،برای نخستین بار شعر و نام ایشون از رادیو تهران پخش شد و آنموقع بیست سال بیشتر نداشتند.

از نوشته های ایشون به این کتابها میشود اشاره کرد:2 جلد سفر نامه و منشات فرهاد میرزا معتمدالدوله،2 جلد مجموعه اشعار و ترانه ها با عنوان تک درخت و از یاد رفته و بالاخره کتاب جذاب و ماندگار قصه شمع که گویا به چاپ چندم رسیده و از شیواترین و صمیمی ترین متنهایی است که خواننده مشتاق را به فضای موسیقیدانان مهم تهران در سالهای 1320- 1340 میبرد .او تنها کسیست که با صراحت از ابتلائات موسیقیدانان سالهای 1330 سخن گفته و خود را از آنها مبری ندانسته است.استاد همیشه از جوانی خود به نیکی یاد میکرد و میگفت جوانی من در بهترین دوره با بهترین آدمها گذشته است.

عمر ترانه سرایی حرفه ای نواب صفا در موسیقی ایران کمی بیشتر از 20 سال بود،با این وجود تاثیر خود را بر ترانه سازی معاصر ایران گذاشت.شاید او اولین کسی باشد که مفاهیم عرفانی رابه نحوی لطیف و پوشیده ،وارد ترانه سرایی کرده است.او شعر طنز هم میگفت و در جوانی با نشریات توفیق و حاجی بابا همکاری میکرد و تخلصش "مرشد صفا" بود.حساسیتهای زبانی او،طنز تلخ،تک بیتهای پر معنا،خاطره های تکان دهنده،رفتار شکیبا و مناعت طبع،بی تظاهری و درویش مسلکی یادگارهایی ناب از او هستند.

(توضیحات از روزنا مه همشهری)

*مراسم در مسجد الرضا برگزار شد،در بین خانمهای عزاردار زن صاحبخونه اش و خدمتکارش خیلی جلب توجه میکردند.خدمتکارش خیلی باهاش اخت بود.سال 83 براش تولد گرفته بود با حضور دوستهای استاد .

*از بین خانمها من گیتی ساعتچی و پوری بنایی رو تونستم بشناسم و البته با خانم فروزنده اربابی که از گوینده های معروف و قدیمیی رادیوو برنامه گلها بودند هم آشنا شدم.

*دکتر بهمن بوستان به سفارش قبلی خود مرحوم نواب صفا سخنرانی کوتاهی در باب آشنایی و معرفی بیشترشون کردند،سپس از روی یکی از برگه هایی که بین مردم پخش شده بود ،شعر سنگ قبرکه در سبک خراسانیست و در سال 1352 سروده شده را خواندند..سپس از طرف مداح ذکری برای حضرت علی خوانده شد و در آخر هم که طبق معمول همه ختمها ،سخنرانی یک روحانی!

*موقع خروج آقایان از مسجد چهره های آشنا زیاد دیده میشد ولی سپیدی موها و کراواتها هم کم جلب نظر نمیکرد!

*هر عکاس و فیلمبرداری که دیدم سن بالا بودند ،پدرم آقای عکاسی بنام "دولو"از مجله موسیقی رو بهم معرفی کردند که خیلی پیر
بودند ،فکر کنم بخوبی 75 رو داشتند.

چهره هایی که حضور داشتند و دیدم و ندیدم این اسامی هستند:احمد قدکچیان،انوشیروان روحانی(با همون چهره ی بشاش)،اصغر رفعت(خواننده، یکبار تو حسینیه ارشاد اذان خوند قبل از مراسم دانشکدمون،هنوز تو خاطرمه)،فرهاد فخرالدینی( آهنگساز،مثل سریال امام علی)،ابراهیم حصیری و مانی،کثیری(خواننده)، حسام نواب صفوی که از اقوام بود(هنرپیشه)،پرویز یا حقی،غلامرضا بنفشه خواه،وحدت(از دوستای وفادار استاد)، غلامحسین لطفی،سهیل محمودی،همایون خرم(آهنگساز)، حسین فرحبخش، امین اله رشیدی(خواننده) ،برادران لشکری(آهنگساز)،کورس سرهنگ زاده،استاد کسایی و...

*بعد از مراسم با تعدادی از دوستان بخانه ی استاد رفتیم.این چند شبه مدام هنرمندا اونجا بودند و بساط آواز و ساز به راه بوده.قسمتیش که بمن رسید این بار،حضور خواهرزاده استاد شهریار بود که خانمی بودند که هم شعر میگفتند و هم میخوندن .جای همه اونایی که آهنگهای قدیمی رو دوست دارند خالی بود...وقتی شعر "رفتم و بار سفر بستم "رو میخوند همه با بغض و بعضیا با گریه همراهیش میکردند ،وداع قشنگی با استاد بود ولی ایکاش زمان زنده بودنش هم بیشتر یادش میکردند البته خیلی از دوستانش مدام با ایشون در تماس بودند،ولی خوب،بازم تنها بود.یادمه سال 79 اولین باری بود که رفتم دیدنش و کتاب قصه شمع رو برام امضا کردند،تا چند روز از فکرش بیرون نمی اومدم که یه پیرمرد اینقدر دوست داشتنی با اون سابقه هنری تو اون خونه باید تنها زندگی کنه.جای همه خالی بعد از آواز این خانم 2 تا خواننده هم بودند که تو تلویزیون دیده بودمشون اشعار استاد رو از آهنگهای مرضیه پوران و دلکش و بنان جدا میکردند و با همراهی اون خانم میخوندن.خیلی خیلی چسبید...

نکته های دیگه ای هم بود که الان بخاطر حضور تو اون مجلس از یادم رفته،در هر صورت امیدوارم خوشتون اومده باشه و منم یادم بمونه که بعد از مرگ کسی یادش نکنم و گرنه من بخدا مرده پرست نیستم!از این سایت میتونید بعضی آهنگهای قدیمی رو پیدا کنید،بعلت کمبود وقت ،فرصت نکردم ترانه های استاد روجدا کنم.

اینهم شعر سنگ قبرشون

اینکه در سینه خاکش ماواست
خاک پای همه نواب صفاست
تا بدین نقطه رسیده ست و هنوز
نیست آگاه که مقصود کجاست
این همه گفتگوی مرگ و حیات
قصه بی سر و سامانی ماست
صفحه اول آن نا خوانا
ورق آخر آن نا پیداست
آنقدر هست که این تیره مغاک
منزل راحت هر شاه و گداست
این جهان فانی و باقی همه اوست
سرنوشت همه در دست خداست
خرم آن کس که بهنگام رحیل
کوله بارش تهی از جرم و خطاست
الغرض اینکه در اینجا خفته است
مستمندی است که محتاج دعاست

*فکر میکنم فضای اینجا خیلی غمبار شده،یا اینکه من خودم ...؟در هرصورت عوضش میکنم.
من هنوز بلد نیستم 2 عکس یا سه عکس توی یه پست آپدیت کنم ،میبخشید.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger