سهراب سپهری در امجدیه!
نمیدونم چرا من10اردیبهشت رو با 1 اردیبهشت سالروز تولد سهراب سپهری عزیز، هر سال اشتباه میگیرم.
با اینکه از اول اردیبهشت سالروز تولدش میگذره ولی حیفم اومد این مصاحبه اینجا اورده نشه.مصاحبه مربوط به سال 1369 ،زمانیکه 10 سال از فوت سهراب میگذشت.مصاحبه ای با جناب"مهدی قراچه داغی"چهره شناخته شده در زمینه ترجمه. خواهرزاده ی سهراب،مربی دوهای استقامت و نیمه استقامت تیم ملی ایران،مفسر ورزشی کانال 2و عضو هیئت رییسه دو ومیدانی و ترجمه 25 کتاب مخصوصا در زمینه های ورزشی.
*البته توجه داشته باشید که این مصاحبه مال 15 سال پیشه در مجله کیهان ورزشی.دو برگه مجله که کمی پاره شده، یاد آور دورانیه که من عاشق شعرهای سهراب بودم و تازه باآثارش آشنا شده بودم ،وبا بهترین اثرش"صدای پای آب".
مطالب برای شما بخاطر ورزشی بودنش تازگی خاصی خواهد داشت،امیدوارم لذت ببرید.
و اما گزیده هایی از این مصاحبه شیرین و متفاوت:
سهراب از زمان تحصیل در دانشسرای مقدماتی تهران علاقمند به ورزش بود،ژیمناستیک تمرین میکرد،فوتبال هم بازی میکرد،اما پیکر ضعیف و نحیفی داشت.او در همه زمینه های ورزش مطلع بود،ورزشکاران خوب ایران و جهان را میشناخت.از کشورهای مختلف برایش مجلات ورزشی میرسیدبخصوص "اکیپ"فرانسه را بدقت میخواند یا "ساکر" از انگلیس را.
دوستدار تمام عیار فوتبال عقاب تهران بود،بازیکن مورد علاقه اش مصطفی عرب بود.سوای بازیهای باشگاهی،بازیهای تیم ملی برایش خیلی اهمیت داشت.هر وقت تیم ملی بازی داشت او بلا استثنا اول به گل فروشی میرفت،دهها کیلو گل محمدی یا رز میگرفت،اینها را میداد به گلفروشی پرپر میکرد و توی کیسه میریخت و میبرد استادیوم،هر وقت ایران گل میزد گلها را می پاشید رو سر مردم.
بازیکن مورد علاقه اش در جهان "بابی چالتون" بود.
تماشاگران امجدیه هیچوقت سهراب رو نشناختند،او شکل و شمایل شناخته شده ای برای خودش درست نمیکرد.آنروزها در امجدیه چهره ادبی کم دیده میشد.هنرمند دیگری که آنزمان در امجدیه دیده میشد،آقای سعیدی نقاش بود.
زمانیکه تیم پرسپولیس تهران در مسجد سلیمان از تاج آن شهرستان شکست خورد و روزنامه ها عکس بهزادی را در حال گریه انداختند،سهراب ناراحت شدو گفت:این آدم اصلا ورزشی نیست که برای یک شکست ادای "ننه من غریبم" در می آورد.
سهراب از بعضی از ورزشی نویسان عجیب دلگیر و گله مند بود.میگفت اینها در تفسیراشون همیشه یک جهت را دنبال میکنند .اگر دوستدار تاج باشند به نفع تاج و اگر پرسپولیسی باشند به نفع این تیم می نویسند.اما سهراب اول عقاب و بعد پاس را دوست داشت.سهراب فکر میکرد عقاب دچار مظلومیت شده است.برای اینکه نه تماشاچی از آنها طرفداری میکند نه روزنامه نگارها.
گرفتاری دیگر سهراب با ورزشی نویسها در این بود که آنها ادبیات صحیحی در نوشته هایشان بکار نمیبردند.میگفت کلمه "فوتبالیست" از کجا آمده است؟در نامه ای هم که بدکتر "صدرالدین الهی نوشت .میگفت "ایست"در زبان انگلیسی مفهوم دیگری دارد.یا کلمه "گلر" .میگفت چرا حرف R که کننده کار را میرساند به گل میچسبد؟گلر نداریم البته الان بهتر شده،دیگر دروازه بان مینویسند.
سهراب هیچوقت تنها ورزشگاه نمیرفت برای اینکه میترسید دچار "فوبیا" شود.او میان جمع دچار هراس میشد و به این خاطر من معمولا اورا در ورزشگاه همراهی میکردم،البته او در ورزشگاه هم دنبال انسانیت میگشت و بهمین خاطر فریاد میکشید ،دست میزد و تشویق میکرد.
گوش بدین به آواز زیر بارون عصار بیادش
منکه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
یادش سبز