آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

یه فرنی ساده!

گیر افتاده بودم اساسی، خواهر کاوه مریض شده بود و مادرش هم که در سفر بود بهم گفته بود که براش فرنی حتما درست کنم.
اومده بودم تو آشپز خونه و هاج و واج درو دیوارو نگاه می کردم که ای ددم وای، دستورش چی بود؟!رفتم دنبال آدرسی که از نشاسته داده بودند و دعا دعا می کردم که پیداش نکنم!تو دلم هم خودمو لعنت می کردم که چرا دستور پختش یادم نیست.آخه مگه میشه منکه اینهمه فرنی اونم برا اساس دستورات وزارت بهداشت و یونیسف جلوی مادرا و بهورزای روستایی درست کرده بودم و ادعای آشپزی بودم، حالا چرا هیچی یادم نمیاد!چقدر با بهورزا به خاطر اینکه فرنی غذای مهمی بود برای بچه های زیر 2 سال و دستورشو اشتباه می گفتند دعوا کرده بودم!اون وقت خودم گیر کرده بودم وتو خونه هم کتاب آشپزی پیدا نمی کردم!

منکه تا حالا حدود 100 هزار تومن پول کتابهای آشپزی دادم و خوندم، منکه تفاوت مزه ی آش رشته ی کتاب رزا منتظمی رو با آش رشته ی دستور کتاب ِ از سیر تا پیاز نجف دریابندری می فهمیدم! منکه بلدبودم اسپاگتی رو به روش جنوب ایتالیا!!! درست کنم و دوستانم عاشق غذاهای مکزیکی من بودند ودسر پلمبیرم تو فامیل زبونزده و دستورشو ازم می گرفتن، حالا توی یه فرنی ساده گیر کرده بودم ونمی دونستم چقدر نشاسته روبا چقدر شیر قاطی کنم!یا اصلا اول شیرو بریزم یا اول نشاسته رو!؟اونم برای اولین بار جلوی خانواده ی شوهر!
با حرص به 6 نفر خانم اعم از سرماخور ِ زیاد وخونه دار و بچه دار زنگ زدم، ولی قربون خودم که اقلا می دونستم ترکیباتش شیر و نشاسته است!
نشاسته متاسفانه تو کابینت پیدا شد!بر طبق خلاقیت و دست و دلبازی زیاد خودم! یه خروار ریختم تو کاسه و حالا یادم نمی اومد آب گرم بریزم یا سرد!؟آب ولرمو ریختم و دیدم نشاسته ها گوله گوله شد، نشستم کف آشپز خونه و با کف قاشق لهشون می کردم و سرک هم می کشیدم که خواهر کاوه نیاد و منو تو اون وضعیت نبینه!
بعد هم گذاشتمش رو گاز و ظرف شیر رو خالی کردم توش!شیر هم پاکت آخرش بود و نمی تونستم دوباره شانسمو امتحان کنم و یه عالمه شکر ریختم توش! یادم اومد که قدیما باید حداقل یه ربع همش می زدم تا سفت بشه که دیدم ای داد قاشق گیر کرد تو کاسه و محلول مورد نظر سفت شد!تا دیدم خواهر شوهر عزیز بیداره و پای تلفنه، رفتم دادم دستش و گفتم تا سرد نشده و تو دلم گفتم تا سنگ نشده! بخورش!
اومد گفت چقدر دوست داشتنی و خوشمزس!یه ربع بعد رفتم بالا سرش که خوابیده بود ببینم هنوز نفس میکشه یا نه؟!!!تازه یه نفس راحت کشیدم و خیالم راحت شد که ادعاهام نقش بر آب نشده!
عصر، کاوه یکی از کاسه های فرنی رو که برداشت بخوره گفتم وای خدا کنه اینم خوشش بیاد!داشتم نگاش می کردم که بلند شد رفت سر سطل آشغال و خیلی خونسرد در حالیکه داشت دور می ریختش بهم گفت: نرگس اسم این چیزی که درست کرده بودی چی بود؟!!!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger