آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

زهر هجری می کشم که نپرس!

قبلنا که نماز می خوندم، قبل از نماز، آرایش کامل می کردم و می ایستادم نماز با لبی خندون و شکرشو به جا می اوردم، گاهی از شدت شکر به خودم می لرزیدم که زبانم قاصره ازینهمه نعمتی که بهم دادی، تزم هم این بود که خدا مگه دل نداره که همیشه بنده هاش با چشم گریون میرن سراغش!بذار حال مخلوقشو ببره.
نمی خوام مقایسه کنم ولی الان که خیلی از اوقات احساس رضایت و خوشبختی دارم، همون حالت شکر رو دارم ولی انگار اون حالت تقدس و روحانیت دیگه نیست.هر چیم شکر به جا میارم و ازش تشکر می کنم، انگار یه چیزی یه جایی داره لنگ می زنه.
نه وقتی به رسم قدیمم بر می گردم حس خوبی دارم، نه با شکرای الانم خیلی حال می کنم.
قبله همونه، ولی اون احساس ِ خوب کجا رفته و چی شده نمی فهمم.
یه چیزی انگار جا مونده جایی...

*عجیبه که دینی داریم که میگه اجباری درش نیست، ولی بیش از همه ی دین ها پیروانش تو سرهم کوبیدن که یا ایمان بیارین یا کافر و نجسید!

* البته این حس یه شبه گم نشد،یه روند 4 ساله با کلی جریانات و دربدری ها تو یه خانواده ی مذهبی!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger