آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

تجسمی که زنده شد

اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی؟
وگربه یار رسیدی چرا طرب نکنی؟

اول از هر چیز تشکر کنم از تبریکات دوستان مجازی که به وسیله ای میل، کامنت و تلفن و ... تو شادی من شریک شدند.اولین آرزوهای خوب از طریق دنیای مجازی بود که برام خیلی دلچسب و شیرین بود.
راستش ماجرا به حدی سریع اتفاق افتاد که گذر از مرز مجردی و تاهل یکم سخت و پر دست انداز بود.
صحبت کردن از ناراحتی ها به خاطرِ حالا یا تمرکز بیشترمون روش و یا تعداد بیشترشون، برامون راحت تر شده.خوشبختی و شادیمونو مدام می خوایم تو پستو قایمش کنیم، مبادا یا چشم بخوریم یا کسی ازمون بخواد بدزدتش!!!
روزای اولی که خبر پخش شده بود تو فامیل، با اینکه پدرم گوسفند کشته بود ولی اتفاق پشت سر اتفاق بود که برامون می افتاد، شیشه عقب ماشین ِ صفر بابا در عرض چهار روز دوبار خود بخود شکست و دوبارم تو جاده لنگش گذاشت .
تا جایی که، کاوه که تا حالا تصادف نکرده بود، روز زن داشت سر منو به باد می داد و با ترمز شدیدش و برخورد با یه ماشین دیگه، من شوت شدم توآینه ی ماشین و صورتم زخمی شد!

سهیلا همکارعزیزی بود که مارو به هم معرفی کرد.دست من که ازین نمکا نداشته و تا حالا هر کیو به هم معرفی کردم ختم به ازدواج نشده، البته گاهی هم بزرگترا نذاشتن ولی سهیلا این دومین موردی بوده که به وصل کشونده ، با اینکه خودش هنوز مجرده وامیدوارم به زودی سند بخوره!!!
وقتی نگران کشش سریعی که بینمون اتفاق افتاده بود، شدیم و رفتیم پیش مشاور، بعد از صحبت هایی که تکی و دوتایی باهامون کرد، اول از همه بهمون گفت، من بیشتر از انتخاب خودتون به اون خانمی که شماها رو به هم معرفی کرده تبریک میگم، که انقدر خوب تشخیص داده که شما دونفرچقدر به هم می آیین.
این جمله رو قبل از عقد بارها از بقیه شنیدم ولی چیزی که برای خودم جالبه تطبیق کاوه با تصویر ذهنی منه که سالها برای همسرم می ساختم و بهش فکر می کردم.
معمولا ما یاد گرفتیم چیزهایی که نمی خواهیم رو روش تاکید می کنیم و ازش حرف می زنیم ولی تجسم خلاق میگه اون خصوصیاتی رو که میخواین لیست کنین و تا اونجا که میشه شفاف و واضح برای خودتون ترسیم کنین.
وقتی رفتم تو دفتر تجسمم سال 79 رو نگاه کردم، دیدم بیش از 90 درصد نکات روی کاوه صدق میکنه.نکاتی که برای همسر مطلبوبم نوشته بودم حتی اینکه اهل ساز زدن باشه و یا حتی چهره اش که از بچگی تو ذهنم می دیدم طرفم عینکیه و پیشونی بلندی داره.خودم یه حالی شده بودم که این ذهن آدمیزاد چه جوری اینقدر قشنگ جذب می کنه.
در مورد کاوه هم همین طور بود، اوهم دقیقا همین کارو کرده بود، ما وقتی صحبت می کردیم، می دیدیم حتی چشم اندازهایی که برای آیندمون ساختیم هم توی یک مسیر قرار داره.
نکته ی جالب این بود که من همیشه از اسم کاوه بدم می اومد و دقیقا هم آدمی به این اسم رو جذب کردم، اینه که میگن قدرت ترس از عشق بیشتره!از هر چی بترسی یا بدت بیاد سرت میاد!


من بازم به قدرت تجسم خلاق پی بردم.اگه مخصوصا در طی دو سال گذشته بارها به مواردی از ازدواج برخوردم که داشتم به خاطرفشارها کوتاه می اومدم ، ولی این انتخاب آخرهمونی بود که خودم قلبا می خواستم وخوشحالم که اون موارد بهم خورد، همینه که دلخوشم کرده وگرنه ازدواج رو هر کسی می تونه انجام بده.
همونجور که نازخاتون مدام بهم می گفت قدر خودتو بدون اونقدر که کسی لایقت پیدا بشه و من واقعا به حرفش ایمان اوردم.منظور از لایق فقط فهمیدن ارزش های خوده، نه افاده داشتن، اینکه هم شانت باشه و از بودن باهاش لذت ببری، گاهی برای بعضی آدمها این کلمه سوتعبیر میشه.

ولی این تازه اول راهه، هیچ کس نمیتونه بگه من یه همسر خوب پیدا کردم و تمام!اتفاقا این نکته مسوولیت ادمو سنگین تر می کنه، دل بردن آسونه ولی دل داریه که سخته، یه زندگی خوب را باید ساخت البته اگه بزرگترا انقدر اذیتمون نکنن و بذارند از بهترین دوران زندگیمون لذت ببریم!!!

حس پازلیو دارم که قسمت مهمی از شکلش جور در نمی اومد ولی اون قطعه ی اساسیش پیدا شده. البته اغتقادی به این ندارم که یه آدمی میتونه مارو تکمیل کنه، بلکه می تونه کمک کننده باشه در مسیر رشد.داشتن یه شریک که ترو بفهمه و با هم راحتو صمیمانه کنار بیاین، لذت بخش تر از اونیه که فکرشو می کردم.
خداییش این دو سه سال خیلی توی این زمینه اذیت شدم به قول دوستی خدا به بنده های باحالش اینجوری حال میده، آن نیز گذشت با آنکه سخت گذشت! حالا یه راه جدید با همه ی قشنگی هاش و البته سختی هاش...

بازم از لطفتون ممنونم، این کامنتها رو پرینت می گیرم و برای همیشه نگهشون می دارم، امیدوارم منم خواننده ی شادیهاتون باشم.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger