آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

گر به تو افتدم نظر

دیروز با دوستی رفتم پیش استاد دفش که البته مرد مطرحیه در زمینه نواختن دف.
پیش خودم فکر می کردم الان خونش پره از انواع دف ها، ولی دکور خونه دایره المعارف زنده ای بود از انواع سازهای ایرانی و غیر ایرانی، شاگردا تو اتاق آکوستیک بودند و من با این دکوراسیون ِ سرشار از سلیقه تنها بودم که استاد از اتاق اومد بیرون.
وقتی دید با چه علاقه ای دارم سازهارو نگاه می کنم، اومد جلو و شروع کرد به معرفی بعضیاشون، مخصوصا اونایی که خاص تر بودند.
مثلا سازی بود به نام سحر( با کسره) که از تنها جادوگری که در شهر بم پیدا کرده بود خریده بودش.سازهای جالبی که از سفر اخیر خارجش و از عتیقه فروشی ها پیدا کرده بود و صدای هر کدومو هم در می اورد.
یکیشون اسمش اقیانوس بود که با حرکتش صدای دریا می اومد. سازی به نام بارون، که مال آفریقا بود، یه استوانه ی رنگی، خوش نقش و نگار که با دو دست باید می گرفتیش و به آرومی که حرکتش می دادی، یه تک ضربه های کوچکیو کف دستات حس می کردی، انگاری که دونه های بارون داره به کف دستاتون می خوره، گفت چون تو آفریقا بارون کمه، با چنین چیزهای سمبلی برای خودشون تداعی می کنند.
ساز کوچکی که شبیه قورباغه بود، یا تمبکی که از دوران زندیه گیر اورده بود و خریده بودش.
روی کتابخونه اش 13 عدد کنار هم چیده شده بود که فقط دوتای اولیو می دونستم تمبکند و بقیه فقط شبیهش بودند و من اسمشونو نمی دونستم!البته یکیش به جنوبی هامی خورد.
تو دکورش حتی زیلوفون هم بود، هدیه و رکسانا دقیقا می دونند زیلوفون چه جور سازیه!!!

کنار صندلی که می نشستم، چند نوع طبل های جورواجور قشنگ بود، بعد از اتاق خانم پری ملکی که برای آواز پیشش می رفتم، اینجا رو خیلی دوست داشتم.دیدن اون همه ساز و در اوردن صداشون در حالیکه صدای چند تا دف که با هم ریز می زدند بازهم ازاتاق ضد صدا بیرون می اومد، دیگه حسابی سر شوقم اورده بود.
.یک سری اطلاعات از زمان دانشجویی و انجمن شعر دانشگاه یادم بود و تو بحث باهاش شرکت می کردم مثلا براش جالب بود که می دونستم زنجیری که تو محرم برای امام حسین می زنند رو، جزو سازهای ایرانی طبقه بندی کردند. برای اینکه بیشتر آشنا بشم، کتاب دایره المعارف سازهای ایرانی رو دستم داد ند و رفتند سراغ شاگرداشون.
تو کتاب دیدم لگن و حتی جغجغه هم برای خودش به عنوان ساز شرح و بسطی داره!می دونستم که معمولا ساز خوب رو از درخت هایی به دست میارن که تشنگی بیشتری کشیده باشند به قولی رنج بیشتر که مربوط میشن به نواحی گرمسیری، دقت که می کردی بیشتر سازها مال خراسان و البته کرمان بودند.

از پله های خونه که پایین می اومدم هنوز صدای دف تو گوشم بود، در خونه رو بستیم و به همهمه خیابون که خودمونو سپردیم، اون خونه برام به سرعت شده بود یک خاطره ی دیدنی و فوق العاده شنیدنی.
نکته ای که خیلی برام جذابیت داشت تنوع علاقه استاد به سازها بودکه فقط به یک دف بسنده نکرده بود.



*این کمبود دسترسی به نت باعث شده از اخبار بلاگستان بی خبر بمونم، البته اختلال بزرگی هم ایجاد نکرده که چه بسا باعث شده بعد از چند سال کتاب خوندنم به وضع سابقش برگرده.
ولی هر چیزی حال و هوای خودشو داره، و من حسابی دلم برای وبگردی ونوشته هاتون تنگ شده، به حساب بی معرفتی نذارین، چه بسا گاهی اخبارو از سارا و بهار تو کلاس می شنوم.این خانواده ی مجازی هم بالاخره محبوبیت خودشو داره و آدم دلش می خواد از احوالات اونها هم باخبر باشه.


سال ها می روند
ماه ها می آیند
دردها بسیارند و
پریشان نمی شوند.

شعر از کتاب "صد لیکو"
سروده های بلوچی

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger