آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

تعبیر، به زلالی

سر کوچه که رسید، مثل همیشه برگشت و به پنجره ی اتاق بی بی نگاه کرد. بی بی همیشه می گفت مادر، پنجره نمای خوشی برای خداحافظی نداره، موقع خداحافظی آدم باید دم در بوی گل محمدیای پر پر تو لیوان آبی که پشت سرت می ریزه رو، بو بکشه.
چشمش که به جوب افتاد، نشست و خواب دفن بی بی رو با تنی لرزون برای آب روون، تعریف کرد، موقع بلند شدن یه یا علی گفت و زمزمه کرد به زلالی روت باشه ایشالا.
صدای صلوات مسافرا با زدن به دنده 3 یکی شد.آینه بغل رو که تمیزمی کرد، یاد نگاه عجیب دیشب بی بی افتاد.
اول صبحی، جاده برای لاستیک ها رقیب سر سختی شده بود، چشم های نگرانش داشت به قرمزی می زد که اولین تابلوی سر پیچ رو دید: از سرعت خود بکاهید...

10 خرداد 85

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger