آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

سایه ی آرامش

کلاس های آرام سازی میرم، پیش یه استاد خیلی معمولی، ولی فوق العاده جذاب که 6 سال پیش کلاسهای تجسم خلاقش
زندگی امثال من و خیلیا رومثل آورا، عوض کرد.
دیروز رفتم تو کلاس های آرام سازیش، خیلی دوست دارم این قرص هارو نخورم و خودم بیشتر به خودم کمک کنم. این زن به من انرژی میده، حتی دیدنش آرومم می کنه، کلاس هاشو خیلی دوست دارم.
وقتی داشت تمرینات خیلی ساده ای رو برای بقیه توضیح می داد، زیر چشمی می دیدم که توقع شرکت کننده های تو کلاس چیز دیگه است. دقیقا مثل مریض هایی که وقتی پیش دکتر میرن و هر چی براشون بیشتر دارو بنویسه، طرف رو باسوادتر می دونند.
ولی همون تمرینات به ظاهر ساده تحولی در من ایجاد کرد که همه متوجهش شدند، مهم ترینشون این بود که برای سازگاری با زندگی و آدم ها این من هستم که باید تغییر کنم نه اینکه دیگرانو تغییر بدم.
رمز موفقیت آدم هایی که تو اون کلاس ها دگرگونیو حس کردند اعتماد به استاد و انجام تمرینات ساده ولی عمیقش بود. تئوری که باید در عمل هم مزه مزه و تمرین می شد وگرنه استاد های اثر گذار گوناگون و زیادن و البته حرفشون یکیه. کتاب یعنی ارائه اطلاعات، این عمله که درون ما مثل بادی میشه که آسیاب بادی های درونی ما رو به انرژی تبدیل می کنه.


در حاشیه: سال ها بود که چند جا برای ثبت نام می رفتم، می گفتند با فلانی نسبت داری؟ فامیلیمون یکی بود ولی من با چنین اسمی کسیو، نمی شناختم، دیروز توی یه کلاس سی نفره دیدمش! برام جالب بود!

استاد یکدفعه دست گذاشت رو من، که تو کلاس یه آهنگو با انتخاب خودم بخونم، اولین بار بود که این جوری جلوی عده ی زیادی می خوندم. یه آهنگ از مرضیه رو خوندم و خیلی مورد تشویق قرار گرفتم ولی تا الانشم سرفه دارم!
تازه فهمیدم که چقدر کودک درونم رو مورد کم لطفی قرار دارم، بیخود نیست اون شیطنت گذشته و حاضر جوابی ها در من نیست ولی
خوبیش اینه که دیشب با بودن تو محیطی که یه بار مزه رشد و پیشرفتو تجربه کردم، درگیر یه خلسه ی عمیقی از آرامش بودم.
و البته، دیشب بعد از مدتها کابوسی نداشتم!

* از نشستن و منفعل بودن خوشم نمیاد، این استرس لعنتی باید گورشو گم کنه

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger