آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

ساعتی تو مطب روانپزشک

وارد مطب که میشم متوجه میشم که دونفر جلوی من هستند تا نوبتم بشه. یک خانم چادری مسن کنارم نشسته، ازم می پرسه دفعه چندمتونه اینجا میاین و آیا دکتر خوبیه؟ میگم دفعه چهارممه و خیلی حالم بهتر شده، سرشو بلند میکنه و پشت سر هم میگه الحمدالله، خدا کنه حال منو هم بهتر کنه.
زیر چشمی نگاهی می کنم به کاغذ مچاله ای که تو دستشه، اسم چند تا قرصو می بینم و بعد زیرش نوشته شده، افکار شیطانی، وسواس فکری، اضطراب شدید و ...
خانم بغل دستیش که من میگم زن دومی، بلند به زن چادری میگه که من همش اعصابم خرده دارم دیوونه میشم.زن چادری میگه دفعه چندمته میای پیشش؟ میگه بار سومم، میگه راضی هستی؟ میگه آره خیلی مرد ماهیه.ولی همش استرس دارم بسکه پدرم بی شعوره! همه مردا بیشعورند! نگاهش میکنم که با حرص داره حرف میزنه، زن چادری میگه خب سخته غیر ازاجتماع آدم تو خونه هم اذیت بشه، دختره میگه آره ادم باید به خودش همش کمک کنه.
بعد مدتی زن دومی مدام داره با منشی مرد حرف می زنه! از کار قبلیش می پرسه و عین یه همکار مهربون بهش میگه که روز اول کارشو چقدر سخت شروع کرده و کلی راهنماییش می کنه.بعد همه ی راهنمایی ها منشی مرد که خوشرو و صبوره، بهش میگه که کار قبلیش هم همین بوده!
درمطب باز میشه و دختری خندون حدودا 23 ساله با مادرش وارد میشه. بلند بلند صحبت می کنه و سکوت مطبو به هم ریخته. بر می گرده به ماها میگه، آخی صدای دکتره داره میاد! به منشی میگه منو زود تو اتاق بفرست می خوام ببینمش.منشی میگه سه نفر جلوی شما هستند، اعتراض میکنه که نه منو زودتر بفرست.مادرش پرستاره وهمکار دکتر تو بیمارستان و با صبوری می خنده به کارها و رفتارای دخترش.
دختر جوون به زن دومی میگه تو چرا اومدی پیشش؟ میگه من اعصابم خرده، میگه به قیافت نمیاد، منکه اصلا مشکلی ندارم فقط اومدم باهاش حرف بزنم.راستی دکترو تا حالا دیدی خشگله جوونه؟زن دومی میگه اره خیلی هم آقاست. دختره میگه من دوست دارم دکتر جوون باشه، جوون ها همشون با آدم لاس میزنن حالا این لاس می زنه یا نه؟! !زن دومی میگه والا چی بگم مرد آقاییه.دختر میگه از دکترای پیر بدم میاد بد اخلاقند و تندی برا آدم دارو می نویسند حوصلمو ندارند، آخه منکه مشکلی ندارم!
دلم می خواد دکتر فقط به حرفهام گوش بده و من از همه چی و همه جا و همه کس براش حرف بزنم.زن دومی میگه تو که میگی جوونها اهل لاسند، بدند، دختر میگه همه دکترا همین طورند اهل لاسند پیر و جوون نداره که!این اتاقو درست کردند که مریض ها بیان باهاشون لاس بزنند!
دختر میگه من مشکلی ندارم ولی قرص تیروییدم می خورم ولی همش می ترسم، زن میگه: چرا می ترسی؟ جواب میده: آخه میگن بچه نازا میشه با این قرص ها. زن دومی می پرسه: مگه تو حامله ای؟ میگه: نه، ولی خب بالاخره بچم نازا میشه دیگه!!!
نوبت منه که برم تو اتاق و بقیه حرفاشونو نمی شنوم ولی وقتی بیرون میام تا ویزیتمو بدم، دختر مدام به منشی میگه اینا که تو اتاقن مگه چی به دکتر میگن که انقدر طول میکشه بگو بیان بیرون زودتر من برم!

یاد یکی از دوستانم افتادم که می گفت خانم همکار فوق العاده مشکل دار و بداخلاق و ضد مردی داشتیم.وقتی بازنشسته شد و رفت هممون یک نفس راحت کشیدیم، بعدا از یک نفر شنیدیم که این خانم یه بار توی آسانسور خراب، گیر مردی می افته که بهش تجاوز میکنه و ازون موقع بوده که دچار مشکلات رفتاری میشه.
کاش خانمی هم که منو تو این مدت انقدر تحت فشار و آزار قرار داد یه بار می رفت پیش یه دکتر که مشکلشو حل کنه که نه شوهرش ترکش کنه، نه منو با پیش زمینه ی قبلیم به این افسردگی برسونه و نه بقیه پشت سرش بگن آدم مشکل داریه!

در مطبو می بندم و میام از طبقات پایین، تو خیابون نفس عمیقی می کشم و بازم خدارو شکر می کنم که به حرف یک عده برای درمان افسردگیم گوش کردم و اقدام کردم.حالم بهتره و دکتر گفته به زودی داروها رو برای قطع، دوزشونو کم می کنه.میگه به موقع اقدام کردی وگرنه زمان بیشتری باید دارو می خوردی، یادم می افته دنیام چقدر تیره و سیاه شده بود.

درو باز میکنم و به خیابون، به میون مردمی میرم که هنوز ممکنه در عین عشق، ناآخودگاه یاخودآگاه، ازشون آزارهم دریافت کنم، ولی عجیب هوس یه مهمونی رقص کردم!


* امیدوارم به این نوشته، نگاه جنسیتی نندازین چون من فقط مشاهداتمو نوشتم.
* متن چند روز پیش من زیر سوال بردن همه بلاگرها نبود، اشتباه من این بود که اشاره نکردم که اون شخص بلاگر نبود ولی این مواقع عوض کردن بحث هم خودش مهمه، وگرنه من برای دوستان بلاگرم احترام قایلم، ولی میگم میشه بهترازینا ازوجود همدیگه لذت ببریم.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger