آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

ریکاوری

نیم ساعتی میشد که برای اومدن به اتاق ریکاوری، کشیک داده بود. مدام بهش نگاه می کرد، چقدر تکیده و رنجور می زد، ولی هنوز زیبایی خودشو داشت..نمی تونست تصورشو بکنه که با عمل بینی زشت تر شده یا قشنگ تر، تنها تصویری که بعد 8 سال تو خاطرش مونده بود چشم هاش بود که روز آخر با رنج و گریه ازش روشو برگردونده بود.
تحقیری که اون روز با حرف هاش به سرش اورده بود رو هیچ وقت دیگه تجربه نکرد، ولی خوشی اون روزای تا قبل از نامزدی رو هم دیگه به چشم ندید.
دستشو گرفت، نمیشد بفهمه که ازدواج کرده یا نه؟ تو اتاق عمل کسی با خودش زیورآلات نداشت. به ابروهای باریکش نگاهی کرد وبا خودش گفت: یعنی برای دل شوهرش بینیشو عمل کرده؟ بچه چی ؟بچه داره یا نه؟
تو این هشت سال، فقط به انتقام فکر کرده بود، با اینکه اونا به یه شهر دیگه رفته بودند ولی مدام تو تصوراتش، داشت با اون و خانوادش می جنگید، اره خب برای دختر قشنگی مثل اون حتما شوهر زیاد بوده.
یک لحظه یاد پرونده اش افتاد. با سرعت خودشو به اتاق بغلی رسوند و پروندشو از بین سه تا مریض اتاق عمل پیدا کرد. وضعیت تاهل: مجرد( مطلقه).
دستی به جای خالی حلقه در انگشتانش کشید و منتظر شد که دختر به هوش بیاد، نگران بالای سر دختر ایستاده بود و فکر می کرد صورتش بعد از دوبارعمل ترمیمی، بعد اون حادثه ی آتش سوزی، به دل دختر، آیا می نشینه؟!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger