آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

بهار، امون بده

اوایل دوستیشون بود، یه بار بهم گفت: مژده، قبول داری ادم ها، ادمو به خاطر خودخواهی خودشون میخوان؟ گفتم چون طرفت یه پسره داری اینو میگی؟ گفت نه، کلی میگم...گفتم نمی دونم، شاید همیشه داریم از زاویه خودمون نگاه می کنیم و یا انتظارتمون شاید از یه حدی زیاد تر شده ولی حتما تو هم دلایلی داری که اونو میخوای برای خودت.
نیاز این که دوست دارم یکی باشه این روزها کنارم، گاهی برام مشکل ساز میشه. مثل بعضی از دوستانم اسیر قالب خاصی هم نیستم که هر کی اومد اول ببرمش و با چک لیست اون قالبه ببینم تطبیق می کنه و یا نه ولی بالاخره یه طرحی تو ذهنم هست که از گذشته هم مسلما نشات گرفته .
وقتی می شینم به لیست ادم های دورو برم از هر جنسیتی نگاه می کنم، مواجه میشم با اکثریتی که منو به خاطر خودشون می خواستند و می خواهند و الان که توی یه رکود انرژی و اغلب بی حوصله هستم، توقعاتشون از من بالا رفته که چرا مثل قدیم نیستم. مثل مردی که به زنش که در دوران عادت ماهانه است داره میگه، چرا نمی تونیم سکس داشته باشیم!
دچار تضاد شدم، دکتراز افت روحی من جا خورده بود. میگه رابطتو بیشتر کن، تو بیمار نیستی که من بخوام درمونت کنم، تو باید شرایطتت عوض بشه اگه عوض بشه منو هم تو جیبت می ذاری! من وقتی براش حرف می زنم و میگم اینجور و اونجور، دیگه خسته شدم، میگه، تو یه مدت پشت سر هم بد اوردی، دلیل نمیشه که اوضاع بخواد همین جور بمونه، میگم بله ولی چند بار امتحان کنم؟! هر امتحانی خودش کلی فشار و استرس به جا گذاشته.
وقتی حضور کسانی که ترواول فقط به خاطر خود خودت بخوان، از زندگیت خط بخوره حالا به هر دلیلی، بارها و بارها خودشو از بین همه اتفاقات و ادم ها نشون میده و هر روز از یه جایی از دلت میزنه بیرون.
روزای خوبی نیست، می گذره ولی نه لزوما بی درد، خوبی این قرصها هم اینه که درد نبود عطش آمیزش رو کمتر می کنه. تو پیله ای گیر افتادم که وقتی هم سرک می کشم بیرون، دلم به جایی بند نمیشه.
انقدر از احساس تنهایی باد کردم که تا کسی روم دست میذاره، از گریه می ترکم!
تو هیچ بهاری انقدراحساس تنهایی خودشو به رخ نمی کشید، تا یادم می آید جلوه بهار به سبزی و نشاطش بود نه رنگ یکنواخت خاکستری.

خنده ام می گیره، این نوشته ها رو همون دختری می نویسه که چند ماه پیش می گفت تنهایی وجودنداره، این همه آدم هستند اگه کسی* احساس تنهایی می کنه حتما خودش تلاش نکرده برای رفعش.
تو راست میگی این حس به بود و نبود ادم ها ربطی نداره، هر چند که ادم یه نقش های جدیدو با ولع می خواد، مثل...بگذریم.

*یه سکانس فیلم چهارشنبه سوری بود که پانته آ بهرام با خونسردی و سعی بر تسلط خودش، با فرخ نژاد بنا به اجبار خداحافظی می کنه، وقتی با ظاهری استوار داره میره یکدفعه دو تا مردم آزار از پشت سرش ترقه می زنند، زن با احساسی از وحشت و آرامشی که تو اون چهره نیست می دوه به سر کوچه بلکه از مرد کمک بخواد ولی با جای خالی ماشین و کوچه ی خالی و پیرمردی واکر به دست روبرو میشه.
نمی دونم از روزای اول امسال چند بار با هراس برگشتم و اومدم و دیدم که نیست، هیچ کس نیست..........

به یادم آر
مهرت را بتابان
بر کسیکه
حاشیه کم رنگ زندگیش شدی.
آی عشق با توام!
منو در راه گذر گم نکن.
جنس من از نوره،
پیله جای من نیست.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger