آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

قصاب باشی

اولین روزی که تو دوران طرحم بهم گفتند، مسوولیت خرید گوشت بیمارستان هم با شماست، وارفتم.
تا حالا پامو تو قصابی نذاشته بودم و علاقه ای به دیدن سیبیل کلفتای ساطوربه دست، تو اون فضای پر مگس بوگندو نداشتم!
قبل از من مسوولیت این کاربا بهداشت محیط بود، باید با یکی از خدمه آشپزخونه که یکم شیرین عقل بود می رفتم خرید.یه بیمارستان 20 تختخوابه با پرسنلش در هفته گوشت زیادی نمی خواست، برا همین علیرضا با فرقونش و من می رفتیم با هم قصابی!
آشپزها پشت سرم به لهجه محلی می گفتن علیرضا دوست پسرشه و با فرقون می رند بیرون گردی!

قصابها دو تا برادر گنده بک بودند که من هربارحدود 70 کیلو گوشت باید ازشون می گرفتم.اوایل با زبون خوش، بعدش با تهدید و دعوا، باید وادارشون می کردم که استخوان خیلی نذارن.
یه بار که یکی از برادرا داشت با من حرف می زد و اون یکی مشغول گوشت چرخ کردن بود، دیدم از توی یه لگن کثیف با زرنگی، آشغال گوشت می ریزه لای گوشت ها.تازه فهمیدم چرا ما گاهی که شبها، شام کتلت یا کوبیده داریم، مسمومیت هم داریم.اون روز یه تهدید اساسی کردم که اگه بازم ببینم، میگم که بیمارستان قراردادشو باهاتون کنسل کنه.هی می گفت برا ما صرف نمی کنه.گفتم اگه یه مریض حالش بدتر بشه چی؟ هم برا شما صرف می کنه و هم من، نه؟!

اوضاع کشتار گوساله، یه مدت بد بود و قسمت مالی بیمارستان هم چند میلیون به قصاب بدهکار بود، قصاب عصبانی رو باید طوری رامش می کردی که با اون عصبانیت بتونی ازش گوشت خوبی بگیری که صدای بقیه ازجمله دکترا در نیاد! یه بار که به اجبار گوشت گوسفند گرفته بودم، پزشک محترمه ظرف غذای پردنبه اشو برده بود گذاشته بود جلوی رییس بیمارستان و بنده به همین دلیل داشتم اخراج می شدم!

داشتم می گفتم، قصابه هی می گفت آخرشم تو منو ورشکست می کنی با این گوشتی که از من می گیری!
فاکتورهای خرید باید امضای من می خورد و باید حسابی همه چیو چک می کردم.ازشون کپی می گرفتم و تو جای امنی نگهداری می کردم که یه موقع منو بین خودش و امور مالی بیمارستان نندازه! حتا فاکتوراشم بوگند گوشت می داد!
یه بار بهم گفت : ببین خانم فلانی این پول بیمارستان برا من اصلا برکت نداره به خاطر اینکه شما ا زمن گوشت خالص می خوای. گفتم برای اینکه ما دامپزشکی نیستیم که مریضامون استخوون بخورند! گفت پس بیا یه کار بکنیم مقدار گوشت زیاده ومی تونیم از کنارفاکتورها، هر دومون بخوریم.موضوع برام خیلی کارآگاهی شده بود، گفتم حالا چقدرش مال من؟ گفت به اندازه حقوق یک ماهت! گفتم فکر می کنی چقدر می گیرم؟
گفت 200 تومنو بهت میدن، نمیدن؟ گفتم حقوق من 73 تومنه! باورش نمیشد و هی چونه زد که ببین دارم سه برابر حقوقتو میدم! موقع بیرون اومدن از قصابی خیلی هنر پیشه ای! برگشتم و نگاش کردم و گفتم یه بار دیگه ازین جسارتها بکنی به مدیر بیمارستان میگم!
ساطورشو کوبید رو تختشو وبرگشت گفت: آخرشم تو منو ورشکست می کنی!

آخرین باری که دیدمش پشت فرمون تاکسی خط بیمارستان_ ترمینال بود، گفت آخرشم کار خودتو کردی خانوم دکتر!

*با قصاب بعدی ماجراهامون خیلی عشقولانه بود، سانسور می شود! دیو و دلبری بودیم برا خودمون!
با اون چشمای سبزش!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger