آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

موردیلو

نشسته بودم کف اتاق و داشتم ،یه مطلبیو می خوندم که دیدم دو تا مورچه،دارن یه تیکه از نوک مداد اتودم که روی زمین افتاده رو به زحمت می کشن و می برنش، به خودم گفتم الان می برنش و می بینن خوردنی نیست، ناراحت میشن، سریع ازشون گرفتمش و اونام تند و تند، دررفتند، یه لبختد ژوکوند هم اومد روی لبام که نازی کوچولوها برین غذاتونو پیدا کنین!
بعد با خودم فکر کردم که شاید داشتند برای یه کار دیگه می بردنش، لبخنده هی ماسید وماسید!



ما سه تا هم دانشگاهی بودیم که قبل از رفتن به سفرمکه، تو سالن انتظار پرواز از هم خواستیم که حالا که قراره 2 هفته، هم اتاقی باشیم، مهم ترین عیب همو بدونیم، مهم ترین عیب هممون غرغرو بودنمون بود.
یکی از نزدیکانم ،می گفت: نرگس مثل کیسه گردو می مونه که دارن تکونش میدن، همش داره غر می زنه!
وقتی اون جا بودیم تازه فهمیدم غرزدن چقدر بده،اونا اصلا مهلت برا من نمی ذاشتن، یعنی آینه ی خودمو برای بقیه دیدم، وقتی برگشتم همه گفتند مهم ترین تغییرت اینه که کمتر حرف می زنی! به زبون ساده کمتر غرمی زدم!
میگن اگه از یه خصلتی از درون خودت بدت میاد همنشین ادمی مثل خودت بشو تا درصدد رفعش بر بیای.
*مخاطب این قسمت خودش می دونه کیه! دیدی منم یه دورانی برای خودم غرغرویی بودم!


پنج شنبه ها دو هفته است می ریم پارک، والیبال بازی، این دفعه پسر خالمم زنگ زد که اونم با پسر عمه اش کشوندم اونجا، به هممون خیلی خوش گذشت، بیشتر ازحرف و خنده لذت بردیم تا بازی!
وقتی پیش خودم فکر می کنم ، می بینم ما قمیا خیلی زبونمون درازه! و البته در بیان گفتگوهای طنز خیلی خلاق!مخصوصا اونا که اونجا زندگی می کنند.
اینا همه به خاطر اینه که خیلیا اومدن این مکانیسم دفاعیو برای فرار از محدودیت هاشون انتخاب کردند، حالا یه عده هم استفاده نکردند و رفتند زیر منبر کسانی که با زبون اشک آورشون اشکشونو در میارن، بعضیا هم میرن زیر منبر آدم هایی که خنده شونو در میاره.
پس انتخاب به نوعی با ماست نه؟!



موردیلو، کاریکاتوریست محبوب آرژانتینی من، وقتی ازش می پرسند که طنز برای شما چه مفهومی داره؟(توجه کنید طنز) میگه:
معنای نوعی ترس و حساسیت را می دهد.ترس آبا و اجدادی، ترس اززندگی یا خوب زیستن، ترس عدم توانایی در برقرار ساختن ارتباط با مردم و خیلی چیزهای دیگر.واقعه ای از کودکیم رو به یاد دارم.روزی تا دیر وقت بیرون مانده و با دوستانم بازی کرده بودم، هوا تاریک شده بود و من برای رسیدن به خانه می بایست از پارک خلوتی عبور می کردم، به ناچار ترس خود را به وسیله سوت زدن تا حدی فرو نشاندم.
حالا هم می کوشم همین کار را در کاریکاتورهایم انجام دهم!


* من و اینهمه کامنت کم محاله، راست میگن تعداد کامنتها انگیزه میده!
من افت کردم یا شماها تنبل شدین؟!!!

*راستی کارناوال های شادی رو براتون قطع کردند و یک هفته عزای عمومی اعلام شده، اینهمه ناراحتی نداره، همش یه هفته است!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger