آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

ونوسی های سرگردان

دو تا ونوسی با هم، توی صحرای بزرگی گیر افتاده بودند.جنس سردی وجودشون عین هم بود ، به خاطر همین حتا وقتی دست های همدیگرو می گرفتند، گرمشون نمی شد.
یکیشون برای اینکه گرم بشه، گاهی می دوه، ولی اون یکی نه، در حالی که سرش پایینه مدام با خودش میگه، چقدر سردمه، چقدر تنهام.
ونوسی اول هی می دوه بلکه گرم بشه ، یا شایدم یه مریخی رو پیدا کنه ، ولی هوا بده و مه غلیظ.باد سردی، رو صورتش می خوره و باز بر می گرده پیش ونوسی دوم و بهش میگه، نه مثل اینکه بی خود بهشون نمیگن مریخی!
بهش میگه چه خوب که نیمدی، سوز سردی می خوره تو صورتت، ونوسی ها حتا با دویدن هم گرمشون نمیشه.
دست های هم رو نا امیدانه گرفتن و دارند کنار هم راه می رن، یک دفعه صدای پچ پچی میاد، خوب که توی مه دقت می کنن ونوسی هایی رو می بینن که با لب خندون دارند کنارمریخی های همدیگه راه می رن.
به هم نگاهی می کنند وبا لبخندی قدم هاشونو سریع تر می کنن.

* من فقط نماد زن بودن و مرد بودن ونوسی و مریخی رو از کتاب جان گری گرفتم.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger