آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

منبر نشینان!

سه تا پله بلند داشت، روش همیشه با پارچه های مخمل اعلای مشکی پوشیده شده بود.محرم به محرم سالهاس که از تو زیر زمین برای 13 روز روضه درش می اوردند و وسط اون حیاط بزرگ مفروش می ذاشتند.مردای ریشویی هم که پارچه های مشکی و سفید رو سرشون بود می رفتند اون بالا و حرف هایی می زدند که اشک مردمو در می اوردند.

یادمه خیلی برای هر کسی افتخار بود که اون بالا بشینه برای روضه خونی، بالاخره اون منبر، منبر قدیمی ترین تکیه قم بود.
ولی همه عشق ما بچه ها این بود که، وقتی روضه تموم میشه بریم اون بالا پشت میکروفون بشینیم و ادای اونارو در بیاریم یا حتا جملات کتابامونو، که تازه یاد گرفتیم، بخونیم.سرش بین اون همه دختر و پسر دعوا بود مخصوصا بین من و پسر خالم.حالی می داد که ببینی اون بالا نشستی و کی و کی و کی دارند با حسرت نگات می کنند تا تو بیای پایین تا نوبتشون بشه!
بعد کل کلامون، نوبت به قایم موشک بازی می رسید.هر کی چشم می ذاشت به منبر و همه غیب می شدیم.پیدا کردن همدیگه اونم تو همچون خونه ای کار هر کسی نبود.یه بار که اومدم بدوم برم، پام گرفت به پایه منبر و خوردم زمین، از اون زیر دیدم زیرپارچه مشکی منبر خالیه، .پارچه رو زدم بالا و رفتم زیرش قایم شدم، اون جا انقدر حواسم به پارچه ها و طناب ها و پلاستیک هایی که به پایه های منبر بسته شده بودن بود که،یادم رفت بپرم اولین نفر سوک سوک کنم.
حس می کردم کشف عجیبی رو کردم!

بزرگ تر که شدیم، می دیدیم زن هایی رو که دم منبر به نوبت می ایستادند تا نماز حاجت بخونند و حتا سر بهش بذارن و گریه و درددل کنند.گاهی از سر کنجکاوی می رفتم زیر منبر و به حرف هاشون گوش می کردم، بعد ها یاد اتاق اعترافات کشیش های مسیحی ها می افتادم!
یه بار که برای امتحان زمین شناسی سال سوم نظری که به دلیلی بد داده بودم رفتم زیر منبر برای خودم و دوستم با ناامیدی، دخیل بستم، هر دومون ناپلئونی رد کردیمش.حس کردم شاید واقعا منبر معجزه می کنه که انقدر آدما بهش پناه میارن!
چند سال پیش یکی از اقوام منو با یه نخ برد دم منبر و گفت به نیت اینکه سال دیگه با همسرت اینجا باشی این نخو ببند، چنان نخو محکم بستم رو بقیه نخ ها که عذاب وجدان گرفته بودم نکنه اون گره های دیگه، باز نشه!
ولی آخر 13 محرم، دیدم مادربزرگمو که با چاقو اون دخیل هارو پاره می کرد که برای سال بعد ، جا برای دخیل بستن باشه وگرنه بعد 140 سال که همه منبر باید میشد دخیل، مثل درخت جاده فیروزکوه که تمام شاخه هاش دخیل بسته شده.

آخرین محرم، پارسال روی پله اول با دختر خالم نشسته بودیم و داشتیم جوک های بد تعریف می کردیم!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger