آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

تو نیکی کن و جون مادرت در دجله ننداز!

حیاط خونه 6 عصر روز عید

امروز دست های مادربزرگمو تو دستام گرفته بودم و به رگ های دستش، دست می کشیدم، بعد برای اولین بار خیلی واضح از
احساساتم بهش گفتم.این که چقدر دوسش دارم، چقدر همیشه پشت سرش تعریفشو کردم، امتیازاتشو، صبرشو، اقتدارشو و محبتاشو بهش یادآوری کردم.سرمو که بلند کردم، دیدم اشک از چشم هاش داره میاد، هی هم مدام می گفت خوشبختیتو ببینم، عروسیتو ببینم، روزیو که به جای این شیرینیت، شیرینی عروسیتو برام بیاری.گفتم عزیز جون من احساسمو بشما گفتم، نه اینکه برای شوهر کردنم دعام کنی، خواستم بگم چقدر دوست دارم.

اومدم خونه به خواهرم گفتم ازعلاقم، بعد زنگ زدم بنفشه، که هیچ وقت براش کم نذاشتم، دوتامون کمی احساساتی شده بودیم، نمی دونم چند بار دیگه به خاطر اون بیماری کبدی لعنتی علاج ناپذیرش می تونم بهش بگم دوسش دارم واین که چقدر برام همیشه جذاب و منبع آرامش بوده.
اون به خاطر اینکه دوسال شب و روز با هم بودیم بهتر درکم میکنه این مواقع.

اس ام اس زدم به یکی از دوست های پزشکم، گفت ابراز عشق به دیگران، یکی از بهترین راه های درمان افسردگیته!

زنگ زدم به یکی از بلاگرا و گفتم، اونم گفت نرگس صدات خیلی غمگینه نکنه داری وصیت می کنی!( حالا ناجنس ذوقشم داشت می کردا!)
و چند نفر دیگه....

می دونین میخوام چی بگم؟ اینکه چقدر گفتن احساساتمون رفته تو یکسری قا لب های خاص، رویدادی و یا زمانی.انگار حتما باید دوستی از جنس مخالف باشه، یا هدفی داشته باشیم و یا منافعی.
این که من از یه گارسون تشکر کنم یا با نوشته ی روی کاغذ از یه راننده ناشنوا تشکر کنم به نظر بقیه کار خاص و جالبی به نظر میاد.ولی به نظر من اینها نکات بدیهی ای هستند.
عصر ما عصر خاکستری و بی روحی شده، مدام منتظریم بقیه برامون کاری کنند و مدام دست می ذاریم رو نکاتی که داره رنجمون میده.من خودم آدمی هستم که با سورپریز و محبت های بی توقع و ناگهانی خیلی حال می کنم و روحیه می گیرم، کیه بدش بیاد از اس ام اسی که فقط برای خودش فرستاده شده باشه یا ای میلی که فورواردی نباشه( منکه حدود 500 تا میل فورواردی نخونده دارم!!!).

ازابتکاراتی که به خرج میدین بنویسین، بذارین بفهمیم مثلا برای ابراز عشق ولنتاینی که نزدیکه غیر از رزقرمز وعروسکهای خرسی با قلب قرمز از چه چیزای دیگه ای هم میشه استفاده کنیم.
چرا یاد گرفتیم همش از بدیا بگیم؟از چیزایی که رنجمون میده؟ از مسایلی که هممون با خبریم ولی به انواع مختلف داریم برا هم تکرارش می کنیم.باشه اینا قبول، گاهی میگیم که خالی بشیم ولی جور دیگه هم کنارش حرف بزنیم.
کی گفته " تو نیکی کن و در دجله انداز"؟ اون موقع خوبی زیاد بوده، بدیهی تر بود الان برای کسی که به فکربازمانده های شهر بمه هورا می کشیم، به کسانی که برای نجات کسی می کوشند مدال شجاعت و قدردانی میدن که بقیه هم تشویق بشن.
تو نیکی کن اونم از نوع جدیدش و درین دنیای کج و معوج خاکستری بنداز، بیا کمی طرح نو در اندازیم.حتما تو طرحی بلدی که من بلد نیستم و بر عکس...بیا این تابلوی زندگی رو رنگ های شادتر بزنیم
ما نیاز داریم به تمام رنگ هایی که فلبمونو روشن تر میکنه و روحمونو نوازش میده.تلخی هایی که تو وجودمون ته کشیده به خاطر نبود شیرینی هایی که غلظتی نداره.بیاین همدیگرو ببینیم نه کنار بقیه.
خسته شدم ازین دنیای راه راه سیاه و مشکی، قلمت را در قلبت فرو کن ، تو چه رنگی برای تابلوی زندگی داری؟

* من خودمو آدمو تنهایی نمی دونم، دنیا آدمای دوست داشتنی زیاد دوروبرم گذاشته که دوسم دارند ولی واقعا که باز، آدمی تنهایی بزرگیست.
* نمی دونم چرا حس می کنم دایم روزای آخرعمرم و دنیاست.
*بازم رفتم بالا منبر! دفعه بعد بالاخره میگم چرا منبر نشینیم خوبه!!!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger