آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

کار آموزی شرکت مینو

من ازین که رفتم پیش روان پزشک پشیمون نیستم.نمی دونم چرا این فکروو کردین.از دونفر دیگم وقت گرفتم که ببینم از نظر روحی کدوم یکی بیشتر ساپورت میکنه، ولی ازینکه آخرشم به افسردگی رسیدم ناراحتم.چون حس می کردم دارم خوب دووم میارم .ازینکه قرص بخورم بیزار بودم ولی چنان تشویش بی دلیل وحشتناکیو تو2 هفته اخیر تجربه کردم که دیدم واقعا چاره ای نیست. مشاورو هم حوصلشونو ندارم، امتحانشونو پس دادن.

این دکتره گفت شما الانشم نمی خوای تصور بکنی که افسرده شدی، اولین قدم، پذیرش این مسیله است.
دروغ چرا خیلی برام افت داشت ولی باید پذیرفت دیگه!
با چند نفر که دونفرشونم دکتر بودند و این دوره رو با قرص طی کردند که حرف زدم، گفتند حالشون بهتر شده و اون ناامیدی و تشویش از وجودشون رفته.من بدنم به قرص خیلی جواب میده، پس حتما روبراه میشم.
ای میلایی که این روزا از دوستانم و غریبه ها، گرفتم رو نگه داشتم و بارها می خونمشون.واقعا که بعضیا چقدربا محبتند و البته آدمو درک می کنند.
امروزم به همت دوستم، رفتیم فیلم مکس....ای!


شانه های زمین از بار غمهامان خسته است
تا بیاساید دمی
برقص برخیزیم...


یکم حال و هوای اینجارو شکمی کنم!

سال آخر دانشگاه ما 4 واحد کار آموزی صنایع داشتیم که یکیشو من رفتم" کارخونه مینو" یکی هم" نوشاب".کار آموزی" مینو "برای من و دوستانم واقعا خاطره انگیز شد!بس که محیط دل انگیز بود و خوشمزه!

فقط فکرشو بکنید آدمی به شکمویی من بخواد دو هفته همچین جایی کار آموز باشه!وقتی با مهندس های هر قسمت میرفتیم سر دستگاه ها من واقعا نمی تونستم حواسمو جمع کنم!سالن هایی که مخازن کاکائو توش بود هوش از سرم میبرد بچه ها از نردبون های کنار مخازن می رفتن بالا و توی مخزن ها رو نگاه میکردند ولی من می گفتم اگه برم بالااحتمالا شیرجه میزنم وسط کاکائوها!
توسالن کیت کت و اسمارتیز عملا داشتم دیوونه میشدم!اسمارتیز بر خلاف اون چیزی که بنظر میاد اون لایه ی روش 7 مرحله داره تا آماده بشه، خیلی کار میبره و فکر کنید سالنی که ظرف هایی شبیه بشکه که روباز بود و بصورت کج قرار میگرفت پرازین اسمارتیز های رنگی!چه منظره هایی وای....اجازه داشتیم تو خط تولید هر چی میخواستیم بخوریم تا قبل از مرحله بسته بندی و خوب با چنین شرط باحالی مگه حواسی برای من می موند که گوش به حرفهای مهندس ها بدم!
یادش بخیر مخزنی که کرم لای ویفرها رو آماده می کرد،وچه بویی داشت اونم در طعم های مختلف ،توت فرنگی ،پرتغالی،موزی.

بعضی از دخترا تو خط تور کردن مهندس های اونجا بودند من تو فکر خوردن بیشتر تنقلات !
دم گردونه پفک مشت مشت می خوردم و واقعا که خوردن پفک داغ نمی دونین چه حالی میده! بچه ها می ایستادند تا من خوردنم تموم بشه و بعد بریم!
این رنگارنگ ها رو خوردید ؟همون یام یامهای قدیمی؟این کرم لاش تو سینی های مستطیل شکلی پهن بود تا می رسید به تیکه های نونش.یواشکی با بچه ها انگشت میزدیم می خوردیم!خیلی خوشمزه بود!(فکر نکنم عمرا دیگه از اونا بخورید!)

یک سالن "ویفر شکلاتی" بود که اون موقع جزو محصولات جدیدش بود.همه خط تولیدش رو مهندس مربوطه اش توضیح می داد ومن هم مثل بقیه مرتب ازش سوال می کردم.آخر خط دیدم کیسه های سفید بزرگی باتقریبا 5/1 متر ارتفاع بود که توش پر از این ویفر ها بود،به مهندس گفتم اینا چراازخط تولید خارج شدند ؟گفت حتا اگه یک ذره از گوشه یا جاهای ویفر، کاکایو نگیره جزو زائده حساب شده و از خط تولید خارج میشه. پرسیدم اون وقت چیکارش می کنید؟گفت میره دامداری ها!
من که حسابی از دیدن اون کیسه پراز ضایعات خوشمزه !دهنم آب افتاده بود بی اختیار گفتم :ببخشید اون وقت آدرس این دامداری ها کجاست؟!!

چند وقت پیش تو قنادی، خانم صندوقدار بهم گفت:" یه چیزی می تونم بهتون بگم"؟
گفتم بفرمایید.گفت:" شما هر وقت برای گرفتن بقیه پولتون می خواهین آب نبات از روی میز بردارین، چشم هاتون موقع انتخاب، مثل بچه ها، کاملا برق می زنه!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger