آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

پرنده های قفسی

یه چند تا قناری داریم که 4 سالی هست ازشون مواظبت می کنم.نگهداری از حیوون خونگی ، محبت بی توقع رو به آدم یاد میده، در عین اینکه انقدر ظرافت ها دردنیاشون هست که آدمو به وجد میاره.ترو،اگه محبتی بکنی، از بین بقیه تشخیص میدن ومی شناسند وعکس العملشون خاص تره تا بقیه.
وقتی هم براشون تخم کتون که خیلی دوست دارند، بریزی، تا دو دهن آواز نخونند، ول کن نیستند.
شبهایی که پشت سر هم کابوس دارم، قفس یکیشونو میارم تو اتاقم.حضور یه موجود زنده باعث میشه که اون لحظه ی از خواب پریدنو راحت تر تحملش کنم(لا مصب کابوس که نیست، فیلمای گودزیلاست)!!
الان مدتیه ازشون سلب مسوولیت کردم ولی با این حال نیم نگاهی بهشون دارم، 3روز پیش دیدم یکیشون خیلی پکره، به پدرم گفتم این چشه؟گفتند: رفته تو لک!
دو روز پیش دیدم دوتای دیگشون هم اینجوری شدند.
دیروز مامان قفس هاشونو برده بود تو یکی از اتاق ها تا پاسیو رو بشوره.شب که رفتم تواتاق چراغو روشن کردم که یه چیزی بردارم، دیدم از روی چوبشون اون سه تا پریدند روی آبخوریشون و مدام دارند نوک می زنند بهش.چراغو خاموش کردم و اومدم بیرون، یه لحظه شک کردم، دوباره برگشتم تو اتاق، دوباره همون صحنه تکرار شد.نشستم نگاهشون کردم ببینم جریان چیه.وقتی آبخوریشونو چک کردم، دیدم اینا 3روزه که بعلت سفت کیپ شدن آبخوریشون، توسط بابا، آب داخل مجاریش نمی ریخته و اینا سه روز بوده بی آب بودند.وقتی ظرفشونو درست کردم تا 10 دقیقه ای از کنارش تکون نمی خوردند.منم اون مدتو در عین ناراحتی با لذت سیراب کردنشون وایسادم نگاه کردم.حالم خیلی بدشده بود، اینا سه روز جلوی چشممون تشنه مونده بودند.

تو دلم گفتم خوش به حال شماها، خدایی دارین که وقتی سرتونو به یه جایی می کوبونین، بفهمه و سیرابتون کنه.انگار ما رفتیم تو تاریکی مطلق، اونجا،خدایی رفت و آمد نداره.


*نشونه تو زندگی، یعنی کشک کامبیز! یعنی دوغ آبعلی! چند ماه به روی خودم نیوردم...
عمرا دیگه به نشونه توجه کنم حتا اگه یه تابلو به گندگی یه بیلبورد، که روش عکس براد پیت هم باشه، بذارن جلوم!

*برای عکس قبلی، خیلی خودم ذوق کردم.اگه خانه هنرمندان رفته باشین، جلوی ورودیش، شیشه های رنگی آویزونه.انقدر زوم کردم که پوستر بالای پله ها افتاد پشتش، نگاه اون دختره که بچه بغلشه به این شیشه ها ی رنگی...
خودم خیلی احساس عکاس باشی بهم دست داده!

*شب یلدا رفتم برا خودم یه دسته گل نرگس بزرگ خریدم، بعد یه مقدار مخلفاتو...همیشه فکر می کنم بهترین حامی و روحیه دهنده ام خودم هستم ولی اینکه این حامی از حمایت خودش هم خسته شده، چه غلطی باید بکنه رو آقای دکتر خواهند فهمید!
این تیغ تیغی که مارو، هم الاغ فرض کرده وهم جهنمی !

*دوستان خارج از کشور، کریسمستون مبارک باشه.با آرزوهای خوب، سلامتی و شادی و بقول همشهریامون بر آورده شدن حوایج قلبیتون!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger