آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

نقد ایرونی!

خواهش میکنم نصیحتم نکنین، یکسری فشارهای تکراری و تداوم اونا و کمبود منابع انرژی مثبت گاهی آدمودق میده.
بیشتر اوقات نیاز دارم به یکی پناه ببرم.چیزعجیب غریبی هم نیست.
این سوال تکراری مبتذل، خوبی؟ از صدتا فحش ناموسی انگاراینروزا بدتره.همیشه نباید اتفاقی افتاده باشه که آدم حالش بد باشه، شاید باید اتفاقی بیفته که آدم حالش بهتر بشه، اسم خواستن و این حرفارم نزنین که دیگه...فعلنم که این سقوطه حال هممونو گرفته.
به این نتیجه رسیدم که باید برم پیش یه روانپزشک با قرص برم جلو، این جوری نمیشه،ماه به ماه دارم بدترمیشم، خیلی از اوقات دلم می خواد جیغ بزنم.
ولی این ندای درونم ساکت نمیشه که"همیشه روزنه ای هست".
الان، آدم حرکت های بزرگ نیستم.اینو تلاش این چند وقته ام برای درس خوندن فوق لیسانس بهم ثابت کرد.مهم ترین انگیزه ام هم رفتن به یه شهر دیگه برای مستقل شدن بود، ولی نمی کشم.
3روز پیش،می خواستم یکی از چهار تا درس کلاس فوق لیسانسو حذف کنم.گفتم بقیشو برای به روزشدن اطلاعاتم برم.برای 4 تا درس یه تخفیف 15 درصدی گرفته بودم و وقتی گفتم می خوام یکیشو حذف کنم، گفتند از90 تومن اون درس ، فقط 12 تومن بهت برمی گردونیم.
رفتم با مدیریت حرف زدم که این خیلی بی انصافیه، بهتر نیست حداقل نصفش کم بشه، گفت نه.هر چی گفتم فایده نکرد اومدم با دلخوری 12 تومن یک کلاس نرفته رو گرفتم و رفتم.
تو راه فکر کردم برم خیلی منطقی حرفمو بزنم، بگم که شما هم تعهداتی داشتین نسبت به ما که انقدر سفت و سخت بهش عمل نکردین،پولمم ندادند هیچی، حداقلش اینه که متوجه میشن عملکردشون می تونه بهتر باشه و نیست و حرفمو زدم.
رفتم تو اتاق مدیره و اول از هر چیزی بهش گفتم که من 12 تومنو گرفتم، پس حرف سر پول نیست ولی به این حرفهایی که می زنم گوش کنید و اگه ارزششو داشت روش فکر کنید.
گفتم که یکی از درسها قرار بود دوروز در هفته باشه و بعدا تغییرش دادین.از زمان شروع کلاسها گفتم که عقب افتاده بود و این حرفا.از درسی گفتم که فقط به اعتبار اسم استادش رفته بودم اونجا و بعد 1ماه و نیم که تازه کلاسش میخواد شروع بشه، یکی دیگه رو اوردن.
حرفهامو که می زدم جوابمو اون وسطاش می داد و منم با خونسردی سعی می کردم جوابشو بدم.در آخر هم گفتم اونوقت می اید یه قانون مالی رو، با اقتدار اجراش می کنید، اونم وقتی که در برگه تعهدتون که من امضاش کردم چیزی قید نشده.
طرف استاد جامعه شناسی بود ولی همش جبهه گرفته بود و من ازینکه نمی تونستم جبهشو بشکونم دیگه داشتم عصبی میشدم.فقط از بعضی سکوتهاش تو بحث حس می کردم حرفمو قبول داره ولی نمیخواد کم بیاره.دیدم فایده نداره، بهش گفتم من ازین بحث هیچ نتیجه ای نگرفتم ولی کاش یه فرقی می ذاشتین بین یه آدمی که با داد حرفش می زنه تا آدمی که با توجه به همه زوایا و موقعیت هر دوطرف حرف میزنه و اومدم بیرون.
خیلی حرصم گرفته بود، اینکه آدم کلی پول بده و وضعیت استاد و کلاس این باشه، اونوقت حرف زدنشم باد هوا باشه و نتونه اعتراضی بکنه.حس کردم هر چی کتاب روان شناسی و اثرگذاری و اینا خونده بودم تو ایران یعنی کشک.
متاسفانه این جور مواقع همه جبهه می گیرند اصلا حاضر نمیشن که از دیدگاه طرف نگاه کنند یا بگن که کار اونا هم نقص داره.
امروز که منو دید، تو راهرو صدام کرد و گفت:" می تونم فامیلی گرامیتون! رو بدونم؟گفتم" میم" هستم.
گفت: من صحبت کردم که نصف شهریه اون کلاستونو به شما برگردونن!براتون آرزوی موفقیت می کنم همیشه.
اومدم بیرون، رفتم به افتخار این موفقیت مثل همیشه، یه حال اساسی خوردنی شکمی، به خودم دادم!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger