آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

وطن،دیگرنفسی ست که بر نمی آید....


منشی مون اومد جلوم نشست و گفت اخراج شدم!
مدیر عامل بهش گفته باید چادر سر کنی.اونم گفته نمی تونم، بلد نیستم.گفت شرط ادامه ی کارت اینه.گفته من استخدام که شدم چنین شرطی نبود وگرنه نمی اومدم.مدیر عامل گفته ولی حالا می تونی بری، چون اخراجی.
منشی جدیدشو خواسته و بهش گفته، اینا اغفالت نکردند؟نگفتند چادرتو برداری؟!!
بعدا دختره، به بچه ها گفته روز مصاحبه مدیر عامل بهش گفته بوده: باید چادر سر کنی، نماز بخونی، عطر نزنی، به مردا زیاد نگاه نکنی، باهاشون زیاد حرف نزنی، نمازتو سر وقت بخونی...
تو رزومه استخدامیش یه برگه اضافه گذاشته:نماز می خواند یا خیر؟ نماز جمعه می رود یا خیر؟ زیارت عاشورا می خواند یا خیر؟
منشیمون از شرکت رفت، خواهرش هم ادمینمون بود، 2ماه پیش بیرونش کرد.بهش گفته بود شما زنها به درد کار کردن نمی خورید، خدا توی 124 هزار تا پیغمبرش یه زن هم قرار نداده! حضرت فاطمه یه استثنا و فرشته بود، مادر حضرت رسول هم زن دنیوی نبوده!

اول خبر سقوط هواپیما، بعد خبراخراج یه همکار و شنیدن مزخرفات این استاد دانشگاه مملکت که از قضا شده مدیر عامل ما که قرار بود جای هیچ کیو عوض نکنه.از اضطراب دل درد شدید گرفتم، دلم می خواد همه ی باقالی های مسموم این چند ساله رو که تو دلم گیر کرده بالا بیارم.
تو خیابون زیر یه مه خاکستری به خونه بر می گردم با سوزش چشم شدید و قفسه سینه دردناک. صدای گزارش سانحه از تلویزیون میاد، نوای پیانوی جواد معروفی رو زیاد میکنم که نشنوم.
یاد عموم می افتم که از هواپیمای ایر باس جا موند، یاد آقا مهدی می افتم که به خاطر مریضی دخترش از سانحه ی خرم آباد جون سالم به در برد.
بعد یاد خانواده های سوخته های امروز می افتم.زنده هایی که تو بازی ایران امروز نبردند و سوختند.کاش همشون امروز جا می موندند.تو ایران از همه چی جا موندیم الا شنیدن حرف زور و مرگ های مفتی.
پرچم های تسلیت و مرگ برامریکامون همیشه به دیوارا به راهه،همیشه آماده ی شنیدن انواع و اقسام فاجعه ها هستیم.داریم می سوزیم زیر تشعشعات هاله ی نوری که قدرشو نمی دونیم و می خوایم همه ی کافرارو ازرو زمین پاک کنیم.
کاش امام زمان با ماکسیماش که پارسال با ماشین کیوانمون تصادف کرد، ایندفعه بیاد برامون یه چراغی ، بوقی چیزی بزنه!!!دلمون خوش باشه که هوامونو داره، نامه هامونو از تو چاه خونده، فهمیده داره می سوزیم!!!مگه نمی دونه ما گلچین مسلموناشیم؟مگه نمی دونه مارو که می بینند همه مبهوتمون میشن و مژه نمیزنن!!؟


می گفتیم وطن، یعنی نفس، نفسمونو بریدند.

می گفتیم وطن، ورای نفس، نفسمونوبریدند.

حالا شدی قفس
یه قفس تنگ
هر چه درد جان عمیق تر، پرواز فراخ تر

اینجا وطن من است
آلودگی اش از حد مجاز گذشت
وطن،دیگرنفسی ست که بر نمی آید....

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger