آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

وخدایی که در مذهب نمی گنجد

اگر قرار نبود
آن در گشوده شود
چرا کلیدش را بر نداشتند

اگر قرار نبود من میوه بچینم
چرا در باغ
تنهایم گذاشتند.*


می دونم متن طولانیه ولی کمی با حوصله بخونیدش که دچار سوتفاهم هم نشین.

هر کجا پیدایشان کردید،بکشید و از آن جایی که شما را بیرون کردند،بیرونشان کنید که شرک ازکشتن بدتر است.و اگردست برداشتند، خداوند آمرزنده مهربان است.
سوره بقره آیه 192-191

شاید یکی از بهترین آیاتی باشه که دیدم درعمل مومنان بهش وفادارند!
عجیب مسلمون هایی دیدم که به جای این که دروغ نگن ،غیبت نکنن،انفاق کنن،بخشش،صبوری و صفات زیبای دیگه ی قرانو انجام بدند،شمشیراشونو از رو برای کافران بستند تا جزایشان دهند.آنهم قران خدایی که می گوید"لا اکراه فی الدین".

من مذهبمو دوست داشتم و باهاش حسهای خیلی خوبیو تجربه کردم.نماز شب،دعای زیبای کمیل و نمازهای یومیه ایه که هیچ وقت ذره ای فکر نمی کردم که ممکنه روزی قطع بشه.در کنار خوابهای جالب و خوبی که همیشه مایه غبطه بقیه بود.
هجوم چراها خیلی ازیناروازم گرفت،مثل زلزله ای که با خوندن کتابهای "گفتگو با خدا"،آشناشدن با کلاس های "خانم ف" برخورد با بچه های اکیست و ....،در درونم پیش اومد.
هر کدوم از اون ها حقیقتی رو برای من آشکار می کردند که با اسلام نه اینکه بگم منافاتی داشت، نه، ولی برایم قابل لمس ترو روشن تر بود.خدای من بعد از کتاب های دینی دبیرستان،عوض شد،خدایی نبود که فقط عذابش مرا بسوزاند بلکه گرمی مهرش هم سوزان بود.مدام در تهدید و فکر عذاب نبود،بلکه کنارم بود،آن هم به عنوان مهربان ترین مهربان.

نمی دونم این 5 سالی که از سفر مکه می گذره و چراهای من شروع شده،چقدرشو غلط رفتم یا درست و آیا اصلا برای کسی که در جستجوی حقیقته،معیاری برای درستی و غلطی راه وجود داره یا نه؟
ولی اینو می دونم که متاسفانه،هر کتابی که برای شناخت مذهبم خوندم یا کا ملا مغرضانه بوده یا کاملا یک طرفه و تعصبی.یه نوشته ندیدم که بیاد نقد کنه و ازشک به یقین برسه،همه یا دارند میگن همینه که هست یا دارن میگن همه چی کشکه!در مورد آدم هاش هم همینه.همونهایی که مسیرمو و چراهامو باور کردند،باز هم در آخر ازینکه من به طرف اسلام برنگشتم ازم شاکیند.
بماند که شک به حتا عقیده های دیگم هم به وجود اومد.موقعیت هایی که برای ازدواج از دست دادم به خاطر نماز نخوندنم و نداشتن اعتقادات مذهبیم اونم به عنوان یه دختر خانواده سنتی.کسیکه تا قبل از بحث در مورد اعتقادات آدم جالبیه ولی وقتی می بینن به شک افتاده پس آدم مورد اعتمادی نمیتونه باشه!!!

کارهایی رو تجربه کردم که شاید گفتنش برای خیلی از شما ها مسخره و پیش پا افتاده باشه ولی من برای محک باورهای خودم باید انجامشون می دادم تا سر در بیارم.تو این 5 سال حمایت،توجه وارتباط با خیلیارو ازدست دادم کسانی که خیلی برام عزیزونزدیک بودند و هستند، ولی کشف حقیقت انقدر شیرین وهیجان انگیزمی ماند که دوست داشتم حداقل به خاطراحترام به خودم با این کنکاش ها، اعتباری کسب کنم.

راستش از تموم شدن ماه رمضون کمی تا قسمتی خوشحالم.سال های گذشته به خاطر پدر و مادرم هم که شده و با نیم نگاهی به ترس های خودم روزمو می گرفتم ولی امسال این نقاب های بیرونی و درونی تحمیل شده رو برداشتم.می دونم بعضیا با خوندن این نوشته های منم جا می خورن ولی باید می گفتم.
این شبهای قدر و این ماه رمضون خیلی برام سخت گذشت درکنار همه تردید ها وترس از کیفرهایی که از بچگی تو مغزمون کردند.ماه رمضون امسال، باعث شد بفهمم این ماه برای کافر جماعت هیچ برکتی که نداره هیچ،خیلی هم آزار دهندس!

اگر منطقی نبودم، در دنبال کردن اهدافم شاید به خاطر همین فشارها و تعصبات همه چیو می بوسیدم و میذاشتم کنار،ولی یه روز به خودم اومدم و گفتم به خاطرهمین غرض ورزیها و تعصبات از دیدن روی حقیقت دورمون کردند،پس لااقل خودم با خودم این کارو نکنم.
طی این مسیر،خیلی آسون نیست اونم درجامعه ایرانی ولی خودمو مثل آب رونی سپردم به راه،خودمو از چیزی محروم نمیکنم اگر که دلم بخواد.هنوز وقتی خیلی دلم می گیره،شنیدن سوره الرحمن آروم میکنه،کلمات قشنگ دعای مجیرو می خونم و از خوندن جملات اعجاب برانگیز دعای جوشن کبیر غرق لذت میشم.هنوز روزعاشورااگه برم خونه پدربزرگم ساعتهامی ایستم و استکان می شورم و هنوز صدای اذان موذن زاده قلبموبرای یه نماز خالصانه می لرزونه.

حقیقت مسیر سبزیه که با تمام هیجاناتش منو با تمام وجودش،جدا از قید و بندها صدا میزنه،ولی همیشه ازینکه نکنه راهم غلط باشه،اینکه نکنه هیچ وقت به اون آرامش قلبی کامل نرسم،اینکه نکنه فشارها خستم کنه ،اینکه نکنه قدرت درک حقیقتو نداشته باشم،آزارم میده و این آزاردر محیط مذهبی ایرا ن گاهی خیلی گزندس،مخصوصا در ایامی مثل رمضون که همه یکهو جوگیر وهدایت زده میشن!

راحت نیست بودن درین حس بلاتکلیفی، ولی تا وقتی که نتونم جواب چراهایم رو پیدا کنم بی هیچ تعصبی نمی تونم با مذهبم ارتباط برقرار کنم،خدایی که من بهش اعتقاد دارم،در چهارچوب مذهب اسلام نیست،مذهب گوشه ای از اون خدای منه،اون مهربان،در قلب و وجود آدم هاست ،در دنیایی که سعدی به خرم بودنش می نازه* و درامثال کتاب های فیزیولوژی گایتون و نجوم که با تمام شگفتی های خلقت بدن یه انسان و هستی خودشو به من نمایون میکنه.
این روزا مذهب تنهایی سنگین تحمیل شده از آدمهاست نه راهی برای رسیدن به خدا!

*شعر ازعمران صلاحی
**به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger