سندرم پاییزی
1/ اسمشو گذاشتم سندرم پاییزی، انگار همش منتظر ورود یه شخصی به زندگیت هستی،انگار دوست داری باور کنی که این هوای خوب منهای آلودگیهاش مهیای یه اتفاقی هم هست.نمی دونم شاید برا اینکه قصه ماازمهر شروع شد،نمی دونم.
2/ فعلا سه روز در هفته کلاس.دو تا از درسارو حذف کردم تا برای دی ماه بگیرمشون.اینجوری نمی کشیدم. شوخی که نیست 2 شبشو ساعت 5/ 15 صبح که پا میشدم ساعت 9 شب میرسیدم خونه.به قول عطا مدام هم کار تعریف شده دارم.اولین شبی که رسیدم خونه فقط تونستم شام بخورم و چهار دست و پا برم تو تختم!
شبها از سریالها می گذرم و حین درس خوندن ،خلاصه برداری میکنم و تو اتوبوس مرورشون می کنم.بعد 10 سال لای کتاب فیزیولوژی حضرت ریچارد گایتون روکه باز کردم،حس کردم به زبون سانسکریت نوشته شده!
بعد از 3 هفته بالاخره راه افتادم،بعد از 5سال فارغ التحصیلی یکم سخت بود ولی حالا رله شده و دارم ازش لذت می برم.
3 / همکلاسیم،دوستیه که از دوران کلاس کنکور برام مونده،یه رشته قبول شدیم ، ترم دوم فهمیدیم که بدرد دوستی نزدیک نمی خوریم.ولی ارتباطو حفظ کردیم.برنده لاتاری شده و این هفته با شوهرش میرن دبی برای مصاحبه،از صمیم قلبم برا خودش و خودم می خوام که قبولش کنن و بره!
چرا که نه،بالاترین دستمزد یک کارشناس تغذیه تو دنیا درامریکاست حتا از کانادا هم بیشتر.
از شما چه پنهون دختر بدی نیست ولی ازایناست که آدمو می بینه از صبحونه خوردنش شروع می کنه به حرف زدن تا لباسشو که چقدر شسته و چند دقیقه تلویزیون نگاه کرده وچند بار دستشویی رفته و خلاصه تا یک ماه دیگشو تعریف میکنه!از اون حرف هایی که هی دلت می خواد وسطش بگی "خب به من چه"!!
جوری سر کلاس میرم که نزدیک اومدن استاد باشه!ولی وقتی شب با هم بر می گردیم که نمیشه حرف نزنه!
یه چیزیش خیلی برام جالبه،هیچ فرقی نکرده حتا با دوران دانشگاه!مگه میشه آدم انقدر ساکن بمونه؟
4/ امسال اولین سالیه که روزه نمی گیرم!دپرشن شدید بعد افطار می گرفتم و البته زلزله های چراها!خسته شدم بس که یواشکی نون و پنیرو و ژامبون خوردم!به قول آزاده از دوزخیانیم دیگه! برعکس سالهای قبل دارم وزن کم می کنم، به این نتیجه رسیدم که فحش خوردن آدم رو چاق نمی کنه که هیچ لاغر هم می کنه!
5 / جالبه که از روی نوشته هام در مورد بحث بکارت و روشنفکری خودم هم تحت قضاوت قرار گرفتم!
تو سن من ازدواج نکرده باشی انقدر اذیت نمیشی که حرف ها و قضاوت ها و دیدگاه ها پدر آدمو در میاره.
حتما طرف یک مشکلی داره وگرنه با شرایطی که داره حتما تا حالا باید ازدواج می کرد!
کاش منم مثل فروغ جرئت اینو داشتم که همه احساساتمو در این مورد بریزم بیرون،من شجاعتشو واقعا تحسین می کنم.همه تو وبلاگها فقط اون لایه ای از درون خودشونو نشون میدن که مثبت و ردیفه.من آدمهایی که تو وبلاگ هاشون گاهی ممکنه ضعیف به نظر برسند رو بیشتر قبول دارم،این واقعیت وجودی ماست.
دنیای مجازی رو که می خونم با خودم فکر میکنم یعنی ما انقدر آدم به کمال رسیده و همه چیزدان و سوپر من دوروبرمونه و خبر نداریم!؟
6 / بحران 30 سالگی چیه؟اصلا چنین چیزی هست؟
یک آقای مسن و با تجربه به من گفت این لوس شدن مال بحران سنته.
من این سنو دوست دارم، حس می کنم دارم یک سری کاشته های سال های قبلم رو درو می کنم،یه جور مقدمه ی پختگی.میگن این بحران زده ها! دلشون میخواد برگردن به بچگی، لباس های بچه گانه می پوشن و ننر میشن و دلشون می خواد که نازشونو بکشن و باور نمی کنن که سنشون داره بالا میره.مطلب طنز تولدمو که می خونم می بینم خیلیم خوشحال بودم ازرسیدن اون روز!
فقط می بینم که لوس شدم و نازک نارنجی، یه دو ماهیه اینجوری ام.از شما چه پنهون داره از خودم بدم میاد.
و خوب، بدی دیگه اش هم اینه که من اصلا از اینکه یکی لوس باشه و نازشو بکشن خوشم نمیاد،چه برسه به خودم!
حالا جریان اینکه می بینم پسرا از دخترای لوس خوششون میاد چیه؟!اگه به من بودا نسل هر چی دختر ننره از رو زمین بر می داشتم.به نظر من یک ضعفه ولی خودم الان دچارش شدم.
7/ چند روز پیش تو خیابون دیدم بعضیا بعد اینکه نگاهم می کنند یه لبخند هم گوشه لبشون میاد، هر چی به خودم نگاه کردم چیزی دستگیرم نشد.رسیدم به صف اتوبوس،باید از جلوی کلی آقا رد می شدم تا برم به اون 4تا خانم اول صف برسم.دیدم باز خنده ها داره تکرار میشه.باز یه نگاهی به سر تا پام کردم دیدم خبری نیست، یاد کیفم افتادم کشیدمش جلو، دیدم موقعی که درشو بسته بودم،جورابم که رو تختم بوده گیر کرده لای چسب کیفه!
یه جوراب سفید چهار خونه آبی از کیف سبز ارتشیم آویزون بود!یه مسلمون اینو به من نگفته بود تا سر ایستگاه!
منم بودم خندم می گرفت!
8 / بلاگ نیوزو دوست دارم،هر چقدر هم که وبگرد باشیم بازم نمی تونیم به یک سری لینک ها دسترسی داشته باشیم..صبحانه روهم دوست دارم.نهار و شام که دیگه بماند!
ولی اعصاب خرد کنی هم داره،مخصوصا برا سردبیر که باید جواب سوالات کم اهمیتی رو بده که چرا مثلا نرگس روزی 5تا لینک می تونه بذاره من 3 تا!حسادت اونم در مرد،دیگه نوبره والا!
9 / چند روزه که دلم میخواد خودمو از تنم بکشم بیرون و بعد ازینکه یه فصل کتک حسابی زدمش بذارمش سر جاش!ازینکه نسبت به بعضی چیزا آگاهی و اختیار لازمو ندارم ،خسته شدم.از حس استیصال بدم میاد ولی درگیرشم.از سرگردونی تو دنیای نا شناخته ها دیگه دارم حالم بد میشه.
10 / از مزخرف ترین حسهای عالمه، دلتنگی برا موجودی که هیچ وقت دیگه نمی بینیش.خبر مرگت بگذار و بگذر دیگه!
11 / باران خزانی بر بام
باد
آکنده اندوه
تکه های بهار را که در قلبم جا نهادی
کجا بگذارم؟
شعر از شمس لنگرودی
واقعا کجا بذارم؟وقتی تنها پناه من فکر کردن به اون روزای خوبه که حالا اسمش شده درام دلتنگی.
12 / در مورد اون شغل دوم هم چشمم کردین دیگه!البته می دونستم بگیر نگیر داره ولی به خانم دکتر مسولش گفتم که برا کارشناس تغذیه کسی 12 تومن ویزیت نمیده که پاشه برا ویزیت بره خونش،مگه تو بالای شهر باشه.ولی کار دکتر و پرستاراشون انگاری گرفته.
13/ راستی شما هم تو راهروی دستشویی هاتون،بوی ساندویچ ژامبون و کتلت میاد؟!!!
14/ از هر چی کاش و شاید و میشد و...بدم میاد ولی چر ا گاهی بی اختیار به زبون آدم میاد!؟
15/ مشکل محیط کاریمو با اون خانم حل کردم، مشورت با رییسم فقط کارو خراب تر کرد، ممکن بود کار به انتقالم به یه جای دیگه بکشه.مسلمه که کسی نمیاد به خاطر مامور، کارمند قدیمی خودشو جا به جا کنه ،من توی این شرکت مامور یه شرکت زیر مجموعه ام و باید نظر دو شرکتو هم زمان جلب کنم.
راستش خیلی خیلی زور داشت.به قول یکی ازهمکارا کودک درونش اومده بیرون،ناراحته ولی غرورش نمی ذاره قدم جلو بذاره، تو برو بغلش کن!با چه مصیبتی یک نامه نوشتم و عذر خواهی و احترام به تجربه و این حرفها و رفتم گذاشتم رو میزش.تا خوند اومد تو اتاقم و بغلم کرد و روبوسی!
الان خیلی اوضاع آرومه و به راحتی کار داره جلو میره،خیلی به قول خودش تو کار آدم بد قلقیه و البته ایشون هم خودشونو طرفدار شدید حقوق زن می دونن!
به اولین کسی که گفتم عکس العمل اون خانمو مقابل نامه ام،برگشت بهم گفت:بدبخت پاچه خار ترسو!!
16/ می دونم خیلی روده درازی کردم،ولی دارم از حرف می ترکم!و البته کمی از زورخستگی و کمی دلتنگی و کمی غصه...تا دوروز دیگه مطلب نمی زنم،اگه پینگ شد من نیستم!
17/ از شما چه پنهون روزی 10 بار میلمو چک می کنم، بلکه در کنار سوال در مورد رژیم بیماری کبدی و چرای کپک زدن رب گوجه فرنگی و صیغه با پول و خونه ی آقا امیر!همکاری تو فیلم مستند،یه ای میل عاشقونه هم باشه!حالا خیلی هم عاشقانه نباشه اشکال نداره، یه ای میل از تو که نوشته باشه: نرگسی سلام، همیشه روزنه ای هستا،اینو یادت نره.
گمان مبر كه به پايان رسيد كار مغان..... هزار باده ناخورده در رگ تاك است
* الان وسط نوشتنم تو" روزنامه امروز"خوندمش چقدر چسبید،انگار جواب نق های یه دختر لوس بود!