آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

بنویسیم مجازی،بخوانیم ماسکهای دروغی

دقیقا وقتی میام و خوابو منکر میشم بعد از مدتها خواب جالب میبینم.
باید از 7 مرحله میگذشتم.3تاش خوب تو خاطرم مونده ولی یکیش از همه بیشتر،شاید بخاطر فضای خیلی ترسناکش.
مرحله ششم بود،منو وارد راهرویی تاریک کردند که باید از پله های زیادی بالا میرفتم.درو پشتم بستند و من راهی جز بالا رفتن نداشتم.کمی که رفتم ترس زیادی بدلم ریخت و شروع کردم به جیغ کشیدن و دویدن.
یکدفعه حس کردم پشتم کسیه وقتی برگشتم دیدم موجوداتی هستند که همه تنشون سفیده نه اینکه نورانی سفید سفید با دو چشم سیاه نافذ که وسط سفیدی صورتشون خیره نگاهم میکردند.
باز شروع کردم جیغ کشیدن و دررفتن از دستشون که داشتند مدام بهم نزدیکتر میشدند،یکدفعه متوجه شدم که اینا تعدادشون با جیغهای من داره بیشتر میشه،یعنی هر چی بیشتر ازشون فرار میکردم و بیشتر میترسیدم ، تعدادشون داره بیشتر میشه.
پیش خودم فکر کردم با ترس و جیغ نمیشه این راهو ادامه داد،اینا هی دارن بیشترمیشن،باید باهاشون رودررو شد،وایسادم و در حالیکه سعی میکردم خونسرد باشم ، باهاشون شوخی میکردم یکیو قلقلک میدادم، اون یکیو آروم میزدم تو شکمش و...و اونها مرتب عین آدمای تو پیاده رو از کنارم رد میشدن و از پله ها بالا میرفتن.
بعداز مدتی که برام معمولی شدند رومو کردم طرف پله ها و راحت در کنار اونها رفتم بالا،مرحله هفتم رو هم گذروندم و بعد فقط یادمه که یه روبان مشکی به مچ دست چپم بستند.

کاملا مرحله ششم به روزای الانم شبیهه، دارم یاد میگیرم که با اون موجودات چه طوری روبرو بشم.
و حتما گذر از مرحله 7 در راهه...حالا نمیدونم جریان اون روبان چی بود!؟



*اینکه بیام و تعریف کنم و بگم حق با منه یا نیست مسیله چندان مهمی نیست.میشه اینجا ماجرارو جوری تعریف کنم که بگین حق کاملا با تویه.اینم از استعدادهای خدادادی آدمه که برای اثبات خودش هر کاری گاهی میکنه، ولی مسیله مهم اینه که کنترلمو بعد چند ماه از دست دادم و تو کامنتهاش حرف دلمو گفتم.قبول دارم کارم قشنگ نبود،ای میل وسیله بهتری برا این حرفهاست،وبلاگ حرمت داره،با اینکه سعی کردم بی حرمتی نباشه.
از دوستانی که حرفهامو خوندن عذر میخوام،براشون شبهه خلافی درمورد اون وبلاگنویس پیش نیاد،مسیله کاملا شخصی بود.

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger