آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

گریه ،سهم دل تنگه

تو دفتر کلاس آمادگی فوق لیسانس نشسته بودیم.به دوستم گفتم فوق لیسانس تغذیه خیلی سخته بذار ببینم چه رشته ی دیگری قبولیش برام راحتتره ، روهررشته ای دست گذاشتم گفتند ما کلاسهاشو نداریم تا رسیدم به انگل شناسی و سم شناسی.
تصورشم خنده داره،مثلا یکی بپرسه شما تغذیه خوندین فوقتون چیه؟آدم برگرده بگه انگل!!!البته مبحث سم شناسی بسیار شیرینه،چون یک بار،اجباری مطلبیو تو دانشگاه در موردش ترجمه کردم، ولی آخه چه کاربردی داره برا من!شاید تو پزشکی قانونی!
تو دانشگاه یه استاد انگل شناسی داشتیم،به بچه ها میگفتم باید خودشو بذاریم زیر میکروسکوپ ببینیم از چه گونه ایی!بسکه اذیتمون میکرد !

حس میکردم خیلی بی انگیزه شدم و اگه سرمو هم به یه هدفی گرم کنم برام بهتره و انقدر اتفاقات منفیو هم جذب نمیکنم.دلم برای یه مبارزه جوندار تنگ شده،یه رقابت جانانه.متاسفانه رشته ی ما در کشور حتا 30 نفرم نمیگیره و همه دوساله قبول میشن،منم هدف اصلی تلاشم برای سال دیگس،نمیفهمم چرا رشته ای مثل این، با اینهمه خواهان فوقش کم میگیره.چی میشه حالا بیشتر بگیرن؟

چقدر با کار کردن ،درس خوندن سخته،هنوز کلاسهای 4روز در هفته شروع نشده ولی من نگرانم که نکشم.فعلا که از هر فرصتی دارم استفاده میکنم که درس بخونم ، به پدرم گفتم رو سال دیگه حساب باز کنه،میگه باشه فقط قبول شو.این فامیل پدری من گیر تحصیلند،تا وقتی ازدواج نکنی دست از سرت بر نمیدارن.حتا مادر بزرگم که بالای 90 سالشه مدام میگه بشین درستو ادامه بده یا یه رشته دیگه دوباره کنکور بده!

حتما یه بارم شده بعد لیسانستون ،امتحان بدید.این فاصله افتادنه خیلی بده،پشت آدم بدجوری باد میخوره.
خلاصه که تازه دارم میفهمم میگن 24 ساعت وقت کم میاریم یعنی چی!برنامه برای تمامی ساعات یریزی و لی 50 درصدشو اگه انجام بدی باید کلاهتو بندازی هوا.فعلا همه اولویت رو گذاشتم رو خودم و مخصوصا این سه ماهی که باید بعد ازساعت کاری برم سر کلاس و ساعت 9 برسم خونه. پنجشنبه و جمعه هم پر.گفتم بذار 2سال تلاشمو بکنم بعدا شرمنده خودم نشم که دست رو دست گذاشتم.کاش سال پیش شروع کرده بودم ،هر چند که ...
هنوزم دیر نیست.مهم اون تلاش کردنه فعلا.

منابع انرژیم اندک شده و دارم یاد میگیرم که فقط بخودم تکیه کنم ،ولی اینجوری دووم نمیارم،میشناسم خودمو،باید شارژ بشم همونطور که شارژ میکنم.

جالبی قضیه اینه که با کسی قراره کلاس برم که 11 سال پیش، تو کلاس کنکور آشنا شدیم و بعد هم رشته شدیم و حالاهم از بیمارستان محل کارش استعفا داده که بخونه برای فوق،یه جورایی تداعی خاطراته،فقط اگه کمتر حرف بزنه،بهتره!

*ازینجور نوشتن خیلی شخصی خوشم نمیاد ولی الان بهش نیاز دارم.اینکه ساده بنویسم و خودمو بیشتر مشاهده کنم .بشدت احساس خلا میکنم .

گریه کن گریه قشنگه،گریه سهم دل تنگه
بغض کهنه رو،رها کن تا دلت نفس بگیره
نکنه تنها بمونی دل به غصه ها بدوزی
تو بشی مثل ستاره،تو دل شبا بسوزی

آقای قمیشی لعنت بتو،گریه چیز خوبیه ،البته اگه دکترمنعت نکنه!که گریه عین نعمته...

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger