آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

*آشنایی با نزار قبانی

هنگام خواندن این متن جاهایی هست که شما باید با ضمه حرف آخربعضی کلماتو تلفظ کنید و چون امکانش نبوده من نذاشتم ولی در متن کتاب با ضمه های بسیار هست.

شاعر عرب زبان در 21 مارس سال 1922 در دمشق بدنیا آمد.در 21 سالگی نخستین کتاب خود بنام«آن زن سبزه بمن گفت...»را منتشر کرد که چاپ این کتاب در سوریه غوغایی به پا کرد.بسیاری او و شعرهایش را تکفیر کردند و از همان هنگام لقب شاعر زن یا شاعر طبقه ی مخملی را به او نسبت دادند.
قبانی دلسرد نشد و ار آن پس کتابهایی مثل سامبا،عشق من،نقاشی با کلمات،با تو پیمان بسته ام ای آزادی،جمهوری در اتوبوس،صد نامه ی عاشقانه،شعر چراغ سبزیست،نه،تریلوژی کودکان سنگ انداز،بلقیس و چندین کتاب دیگر را منتشر کرد.
اکثر شعرهایش در ستایش عشق دفاع از حقوق زنان لگد مال شده ی عرب است.او یک تنه در مقابل دگم اندیشی جامعه ی عرب به پا خواست زبان کوچه و فاخر را با هم آمیخت لحنی تازه در شعر پدید آوردو با عناصر پا برجای تمام سروده هایش یعنی زن و وطن اشعار عاشقانه-حماسی بی بدیلی آفرید!
کتابی بنام «یادداشتهای زن لا ابالی» را منتشر کرد که دفاعیه ی برای تمام زنان عرب بود.
خود او در اینباره گفته است:
من همیشه بر لبه ی شمشیرها راه رفته ام!عشقی که من از آن حرف میزنم عشقی نیست که در جغرافیای اندام یک زن محدود شود!من خود را دراین سیاه چال مرمر زندانی نمیکنم!عشقی که من از آن سخن میگویم با تمام هستی در ارتباط است!در آب،در خاک،در زخم مردان انقلابی،در چشم کودکان سنگ انداز در خشم دانشجویان معترض وجود دارد!زن برای من سکه ای پیچیده در پنبه یا کنیزکی نیست که در حرمسرا چشم به راهم باشد!من مینویسم تازن را از چنگ مردان نادان قبایل آزاد کنم.

سال 1981 قبانی همسر عراقی تبارش "بلقیس الراوی" را در حادثه بمب گذاری سفارت عراق در بیروت از دست داد.این حادثه ی تلخ در شعرهایش نیز منعکس شد و تعدادی از زیباترین مرثیه های شعر عرب را پدید آورد.شعرهایی چون دوازده گل سرخ بر موهای بلقیس و بیروت میسوزد و من تو را دوست میدارم!
او همیشه اعراب را به واسطه ی بی عرضگی و حماقتشان هجو میکرد.
نزار قبانی سرانجام در سال 1988 در بیمارستانی در شهر لندن خاموش شد،اما تا همیشه عشق،زنان،میهن آزادی را در اشعارش فریاد میزند.

*مقدمه کتاب
باران، یعنی تو بر میگردی،ترجمه یغما گلرویی،انتشارات دارینوش

این شاعرو اولین بار محمد آقا بمن معرفی کردندو من تا حالا دو کتاب شعرشو که پیدا کردم خریدم.یکی همین باران...و بلقیس.حالا نمیدونم چند تا ازش ترجمه شده.
بسیار عاشقانه و قشنگ مینویسه ،اونقدر که با خوندنش دوست دارین زنی میبودید و اینهارو برای شما میسرود!من ادبیات عرب رو خیلی دوست دارم و البته تا مدتی فکر میکردم "ناظم حکمت" شاعر عربه!!!
یک شعر فوق العاده زنانه و قشنگ هم از یک زن عرب، پارسال اینجا نوشته بودم.واقعا سیر نمیشه آدم ازخوندن این شعر.

اینم چند تا از شعرهای نزار قبانی،البته قبلا هم ازش تک و توک اوردم اینجا،شعرها با *جدا شده اند.
*
چشمانت کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر سال
برای تماشایش میروم
و باقی روزهایم را
وقت خاموش کردن آتشی میکنم
که زیر پوستم شعله میکشد!
*
رفاقت با تو
رفاقت با بادبادکی کاغذیست!
رفاقت با باد دریا و سرگیجه...
با تو هرگز حس نکرده ام،
با چیزی ثابت مواجه ام!
از ابری به ابر دیگر غلتیده ام،
چون کودکی نقاشی شده بر سقف کلیسا!
*
چرا تو ؟
چرا تنها تو؟
چرا تنها تو از میان زنان،
هندسه ی حیات مرا در هم میریزی،
پابرهنه به جهان کوچکم وارد میشوی،
در را میبندی من
اعتراضی نمیکنم؟
چرا تنها ترا دوست می دارم میخواهم؟
میگذارم بر مژه هایم بنشینی
ورق بازی کنی
و اعتراضی نمیکنم؟
چرا زمان را خط باطل میزنی
هر حرکتی را به سکون وا میداری؟
تمام زنان را می کشی در درون من
و اعتراضی نمیکنم!
.......................
*
هر مرد که پس از من ببوسدت
بر لبانت
تاکستانی را خواهد یافت
که من کاشته ام!
*
در نامه ی آخر نوشته بودی
جنگ را بمن باخته ای!
تو جنگ نکردی تا ببازی!
خانم دن کیشوت!
در خواب به آسیابهای بادی حمله ور شدی
با باد جنگیدی!
بی که حتا یک ناخن مطلایت ترک بردارد
تاری از گیس بلندت کم شود،
یا قطره ای خون بر سفیدی پیراهنت شتک زند!
چه جنگی؟
تو با یک مرد نجنگیده ای!
نه لمس کرده یی بازو و سینه ی مردی حقیقی را،
نه با عرق یک مرد غسل کرده ای!
تو سازنده ی مردان اسبان کاغذی بودی!
با عشق رفاقتی کاغذی!
دن کیشوت کوچک!
بیدار شو
و به صورتت آبی بزن
فنجانی شیر بنوش
تا به کاغذی بودن مردانی که دوستشان میداشتی
پی ببری!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger