آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

خیالت لطفهای بیکران کرد

اول مرسی از لطف مریم که واقعا دوست داشتم میدیدمش.
مرسی از لیدی که هیچکس مثل اون تو دنیای مجازی نمیفهمه که من چقدر مثل خودش گوسفندم.واینو با این متن خوبش نشونم داد!
و مرسی از علی آقا که درد اصلی این دو هفته منو فهمید.
مرسی از غریبه که یه حامی واقعیه وخیلی عزیزه برام.
مرسی از بهار که با یه قرار و چند تا فیلم بدیدنم میاد.
مرسی از دوستانی که منو تحمل میکنن و رعایتمو میکنن و با آفلاین و ای میل احوالمو جویا شدن.
نمیخوام غمگین و خسته باشم ولی بالاخره ازینروزا هممون داریم.امکان سفرو فعلا ندارم وگرنه بیش از هر چیزی بهش احتیاج دارم
.به خونه هم نمیخوام فعلا فکر کنم،جز اینکه لذت روزهای آخرشو ببرم.

گاهی آدم نیاز داره خودشو تو وبلاگ بریزه بیرون..
وگرنه من بجای درددل، یه گپ ساده و شادو ترجیح میدم.
درددل جا داره اونم وقتیکه شما بتونید راهکاری بگیریدوگرنه وسعت میدید به مشکلات خودتون.
اینارو برا خودمم دارم لالایی میخونم!

مي‌خواهم بگويم ما آغشته به دردي هستيم كه مال ما نيست...
هميشه همين‌طور بوده تراژدي، درد، اندوه، مرگ و تمام سياه بختي‌ها اصيل‌تر و ماندگارتر و پايدارتر بوده‌اند. من نمي‌توانم در برابر آنچه كه هست مقاومتي داشته باشم نه من نه هيچ شوخ خوش خيالي مثل من... اما باور كني يا نه موجوداتي مثل وودي آلن و چارلي چاپلين جذاب‌تر مردمي‌تر باورپذير‌تر انساني‌تر و كامل‌تر از.... هستند.
چيزي به من ثابت شده هر چه بغض‌آلود تر باشم به نظر كامل تر بزرگتر داناتر و بهترم و هر چه مست‌تر و سبك‌تر باشم به نظر بي‌ارزش تر نادان‌تر حقيرتر و بدترم... ولي من با كمال ميل تن به اين حقارت مي‌دهم همان‌طور كه وودي آلن را مي‌پرستم همان طور كه چاپلين همانطور كه.... *

اینو چند ماه پیش "روهام "تو وبلاگش نوشته بود.واینم نکاتی بود که بذهن خودم رسید.

همیشه فکر میکنم چرا ما تصوری که از آدم های پردرد داریم بزرگتر و بهتر از آدمهای شاده.همیشه آدمهای شاد رو سرسری تر میگیریم و فکر میکنیم درونشون عمق ندارند.
با این حال دوست داریم آدمهای شادی باشیم ولی از ژستهای غمگین و همیشه متفکر،استقبال بیشتری میکنیم.وقتی سرحال و شادیم و احوالمونو میپرسن رومون نمیشه بگیم سرحال و توپیم،ترجیح میدیم بگیم، بد نیستم.وقتی هم که کسی میگه عالیم،میپرسیم جدی میگی یا مسخره میکنی؟!شادی رو مدام در طبقه ی اطفال و بی خیالها دسته بندی میکنیم و فکر میکنیم مال یه آدم رشد نیافته است ،یکی که هیچی حالیش نیست.
یادمه یکی از نوشته های "نقطه سر خط" 285 بازدید کننده داشت و فقط 3 تاکامنت خورده بود و چیزی جز جالب بود حرفی برای گفتن نداشت.چهارمیش هم خود من!
تو همین دنیای مجازی از نابهنجاریها و ناراحتیها نوشتن یعنی که تو خیلی حالیته ولی اگه طنز بنویسی ،میگن اینکه الکی خوشه ،نمیدونه دوروبرش چی میگذره.نگاهی به تعداد وبلاگای طنز نویس بندازیم متوجه میشیم که چقدر همه ی استعدادها در قالبی غیر از طنز خلاصه شده.
بمن بگید که چرا وجهه ی غم و تلخی پیش ما عمق بیشتری داره؟در صورتیکه مدام هم دوست داریم شادتر باشیم و بزرگترین آرزویی هم که برای هم میکنیم اینه که شاد باشیم!

و من بازم به این فکر کردم که چرا پستهای غمگین از مطالب طنز و بقیه مطالب کامنتهای بیشتری داره؟


واقعا چرا برای شادیها و شاد بودن خلاقیتمون کمه؟؟؟

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger