پیتزاخورونی که فحش خورونم شد!!
یه نگاهی به لینکهایی که تو لینکدونی گذاشتم بکنید.
کاش یه بانک هم برای آمار نابهنجاریها و فساد در اجتماع در می اوردن،شاید یکم باعث خجالتشون میشد.هنر کردن انگاری.
برای مشکل کامپیوترم که بعد از8 رقمی شدن شماره ها بوجود اومده بود به 190 که زنگ میزدم،مهندس مربوطه تو حرفهاش گفت که کسانیکه از فیلترینگ استفاده میکنن برای رفتن به سایتهای غیر مجاز،سیستمی قراره بذاریم که تلفنشون خودبخود قطع میشه.
من راست و دروغشو نمیدونم ولی با دیدن چنین خبرهایی خیلی هم غیر منطقی بنظر نمیاد.
البته تیتر کمی شوخیه ولی:
اولین قرار پیتزا خوریو که چند ماه پیش گذاشتم،دوستانی که اومدن خوششون اومده بود و بهمون خوش گذشت.چند بار بهم گفتند دوباره راه بندازش.
اینجور برنامه هارو انجام دادن یه مقدار سخته ولی نتیجه اش معمولا شیرینه.بهترین اشخاص هم کسانی هستن که با یه بله یا خیر روز قبلش تکلیف آدمو معلوم میکنن.تو 4 روز3 ای میل زدم و در ای میل آخر هم کاملا مشخص کردم که کی گفته میاد یا نمیاد.ولی تا همین صبح جمعه مشغول صحبت و جواب پس دادن بودم.
نام وبلاگهای دعوتی و تعدادشون کاملا در ای میلها معلوم بوده،پس هر کسی میتونسته یا توجه به وجود افراد بخواد که بیاد یا نیاد،من کسیو زور به اومدن نکردم،که بخواد منتی سر من باشه.
فقط میخواستیم اوقات خوشیو کنار یکدیگر داشته باشیم و بهمون خوش بگذره.
من تک تک افرادو با توجه به شناختی که ازشون داشتم دعوت کردم و متاسفانه یکنفر،صرف کنجکاوی بی دعوت تشریف اوردن اونجا!اینکه از کجا فهمیدن چنین قراریو دیگه مهم نیست،که حتا به دعوتیهای منهم ایرادی وارد نیست.ولی چیزی که برای من خیلی مهمه حفظ حریم شخصی افراد و البته داشتن جنبه است.اینکه حضورشون موجب دلخوری و ناراحتی مهمانان من بشه برام ناراحت کننده است.
خیلی از ما از نقطه ضعفامون یا روزمرگیهاو احساسات عاطفیمون دروبلاگها مینویسم،ولی این دلیل نمیشه که ما در دیدارهامون،اونارو بروی همدیگه بیاریم،یا اینکه دنبال این باشیم که آیا این شخص ایکسی که ما ازش صحبت میکنیم،اصلا وجود خارجی داره یا نه؟
فکر میکنین واقعا ربط داره؟اونم در حدی که به کنجکاوی و دخالت و ایجاد مزاحمت در زندگی آدمهای مجازی منجر بشه که یه لحظه خواستن نقاب وبلاگ رواز خودشون بردارن و با آدمها در دنیای حقیقی روبرو بشن؟
یکی از دوستان میگفت که یکبار عکس دسته جمعی گرفته شده شونو در یکی ازین قرارها تو وبلاگ دوستی دیده بوده.
من حتا گفتم اگه کسی رو نمیدونین که راضی هست یا نه لینکشو نذارید.
این مهمان بی دعوت !بی اجازه شماره منو از برگه پرینت گرفته شده از ای میل آخر من بدوستان ،برداشتند و شبش بمن زنگ زدن و با توجه به دلخوری حداقل یکی از دوستان از حضورشون عذر خواهی کردند.
منهم به نوبه ی خودم عذر میخوام و میگم که اصلا نه دعوتی من بودن و نه کسی اطلاع داشته که بخوان با من هماهنگ کنن. همین چیزاست که باعث میشه ما آدمهای مجازی جریت اینو که ملاقات کنیم همدیگرو از دست میدیم و هی خودمونو قایم و قایمتر میکنیم.نمیدونم شاید اینجوری جذابیتمون هم بالاتر بره!!!
*به هممون جای شما خالی خیلی خوش گذشت ولی اگه اون شخص موجبات عصبانیت و ناراحتی یکی از دوستانمو فراهم نمیکرد خیلی بیشتر بمن خوش میگذشت.این تجربه باعث نمیشه که من دیگه قرار وبلاگی نذارم ولی فهمیدم باید چگونه عمل کرد.
یه نگاهی هم به این لینک پیتزایی بکنید!!!
لینک از یک پزشک
**نکته بعدی اینکه:بابا بخدا ماهم خانمیم و تو این جامعه مشکلات خانمارو میفهمیم و میبینیم و لمس میکنیم.
تبریک گفتن این روز دلیل بر نفهمیمون نیست و با یه سکه اهدایی هم خر نمیشیم و یادمون نمیره تو دادگاهها چه ظلمهایی که به خانمها نمیشه،و خیلی مسایل دیگه...
ولی واقعا لزومی داره به هر چیزی یه زخمه ای بزنیم؟نمیشه از چیزی لذت ببریم بدون اینکه یاد آوری کنیم که این درد و اون درد هم هست؟
یکبار یکی بهم گفت: صحبت کردن زیاد از فساد باعث رواج فساد میشه.
من با تجزیه تحلیلها مخالف نیستم ولی آیا نمیشه از شادیها و مثبتها بیشتر گفت و توجه کرد؟
نمیشه بهونه هامونو برای شادی طوری پررنگ کنیم تا بلکه صدای غم رو تو گلو خفه کنیم؟
فکر کنم به اندازه کافی ما هممون درد رو لمس کردیم،بذارین زخمهامون کمی هوا بخورن.
تا کی به دلداری این زخم بی پرهیز
هی از سکوت و صبوری سخن میگویی
پرنده پر قیچی!
سید علی صالحی