آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

نرم و ملایم

اگه دلتون گرفته ،نخونیدبهتره.
کسی میدونه "ام پی تری پلیر" با حجم مناسب و قیمت خوب ،چه مارکی خوبه؟

رفته بودم بیمارستان شهدا تجریش، عیادت یکی از همکاراهای قدیمی بیمارستان،کارگر آشپزخونه بود،خرید بیمارستانو با هم انجام میدادیم.دکتر بهش گفته بود که نباید بار بیش از 5 کیلوگرم برداره وگرنه کارش به عمل میکشه.
اونجا هر چی میگفتم محل کارشو عوض کنید کسی گوش نمیدادوفقط حرص میخوردم.
یک مرد روستایی پدر دو تا دختر که حالا معلوم نیست با این عمل چند وقت از کارو زندگی می افته.
علیرضایه جوری بود،همه حس میکردن کمی عقب افتاده است،برخورداش و لبخنداش یه جور خاصی بود و مثل بقیه افراد روستاش حس طنز خاصی داشت.
ولی من جز نجابت خاص روستاییها و مهربونی چیزی ازش ندیدم.منو یادشخصیت روز هشتم مینداخت.همه میگفتن بهش علیرضاانگار یه بچه رو صدا میکنن ولی من همیشه فامیلیشو صدا میکردم.
تموم مدتی که پیشش بودم دستمالی رو انداخته بود رو صورتش و خجالت میکشید با من حرف بزنه ومدام چایی تعارفم میکرد.
بگذریم...
اونجا که بودم گفتند آقای فلانی هم بخش دیگه ایی خوابیده.مسعود...
مسوول امور مالی شبکه بهداشت و بیمارستان بود.یه مرد تنومند و هیکلی ،با صدایی خیلی کلفت و خشن.صحبت کردن معمولیش مثل داد بود.
دعوا که میکرد که دیگه هیچی.میگفتن اختلاس کرده و کلی پول اداره از بین رفته.ازش خیلی حساب میبردیم .جواب سلاممونو اگر هم میداد به زور میداد و با غرور از کنارمون رد میشد.
با عارف میریم(یکبار میگم عارف کیه!) قسمت شیمی درمانیها،تو راه میگه همه چیز تو ی مدت کوتاهی اتفاق افتاده،باورش واسه خودش سخته.
وقت ملاقات نیست و کلی چونه میزنیم تا صداش میکنن از اتاقش بیاد دم پله ها ببینیمش.
از اتاقش که میاد بیرون تا آخر سالن که بما برسه کلی وراندازش میکنم.
این مسعود...خدای من نصف شده،انگار که ده سالی پیر شده،چشمهاش حالت مهربونی میگیره و میگه شما کجا اینجا کجا؟
میشینه دم پله و از دردش میگه با صدایی که نه خیلی خشنه و نه بلند.
اینکه جراحی بهش جواب نداده و گفتن تموم غده رودشو در بر گرفته و حالا بلکه شیمی درمانی جواب بده.
میگفت دکتر بهش گفته ،غده بد خیم و خطرناکه،بعد چشمهاش یکهو برق میزنه و میگه ولی بالای تختم نوشته ،نرم و ملایم،متوجه اشتباهش میشم ولی میگم البته آقای...امیدوار باید باشید خیلیا با شیمی درمانی خوب شدن.
بهش میگم یادتونه،روز جهانی سالمند پمفلت مخصوص نگهداری از سالمندو گذاشته بودم رو میزتون،وقتی دیدین زنگ زدید به من و با داد گفتید:کی گفته من پیرم که برداشتی اینارو گذاشتی رو میزم؟بعد هم دقی گوشیو گذاشتید و نذاشتید بگم اونارو همه میزا بود برای اینکه یادی از سالمندان مخصوصا پدر و مادرشون کنن.
غش غش زد زیر خنده و گفت میبینی الان خودم یه پا سالمند شدم،بهش میگم پس 10 مهرامسال از اونا بازم میارم براتون و البته با یه عصا!

راست میگفت اون هیکل دیگه به یه مرد حدود 45 سال نمیخورد،اون مرد هیکلی و مغرور حالا مثل یه پیر مرد رنجور نشسته بود دم پله و از غده ی تو شیکمش که حالا دیگه دردی هم نداره حرف میزد.
آخر حرفهاش میگه بالای تختم نوشتن نرم و ملایم و من میخندم میگم بله اون خطرناکو ول کنید و این نرم و ملایمو بچسبید!اشک تو چشمهاش جمع میشه و سریع خداحافظی میکنه و میره.

تو ماشین سرمو به عقب تکیه دادم و پیش خودم فکر میکنم،یعنی باید بهش میگفتم که اون"نرم و ملایم"یعنی نوع رژیم غذایی تجویز شده پزشک برای یک سرطانی؟؟؟

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger