من و این راز مگو
من فکر کنم اگه یکی از خواننده های ایرانی وبلاگ بزنه انقدر تشویقش میکنن تو این دنیای مجازی که میره دنیارو با صداش میترکونه!
من یکی که الان این احساس بهم دست داده و از دیشب دارم دنبال طراح صحنه برای کنسرتهام میگردم!شما همتون هر کدوم یه کپسول آرامش و اعتماد بنفسید بابا،البته با کمی عوارض جانبی!
جدا از شوخی، مرسی از لطفتون،یکم اضطراب داشتم که خراب کنم و خانمه بگه من ،خروس! به شاگردی قبول نمیکنم که با کامنتهای شما، توپ رفتم اونجا.کاغذی که توش تصنیف مرضیه رو نوشته بودم تقریبا دیگه مچاله شده بود.انقدر هم شعرش رو خونده بودم و گوش کرده بودم که دیگه داشت حالم بد میشد!
خوب اشتباه من این بوده که این چند سال بیشتر درخلوت خونده بودم و غیر از جمعه که جلوی دوست صمیمیم و خواهرش خونده بودم اون صدای اصلی ،همون که هوار میزنن رو رها نکرده بودم!خاطر همین اضطراب داشتم.تو فیروزکوه هم که یکی از بچه ها گاهی شبها سه تار میزد روم نمیشد بهش بگم تو بزن من بخونم،خلاصه...
حالا شانس اوردم موقع تست من شاگرداشون که اشخاص ذکورهم بینشون بود رفتن وگرنه عملا خرابکاری میکردم!
شعر تمرینیم هم این بود البته بخاطر ساده بونش نه وجود اسم نرگس! که اون خانم هم با سه تار منو همراهی کردن.
نرگس مستی بروید همچو ماه چشم بدت دور
ابرو پیوستی دو چشمانت سیاه رشک رخ حور
آفت جانی خبردارت کنم
باشه تا روزی گرفتارت کنم
بلبل زارخسته دل بکسی نبسته
مرغ قفس شکسته از کمند خلق جسته
ای تو صد بند گرفتار کمند مویت
عاشق آنست که پا می نکشد از کویت
بعدش هم یه آوازی خودشون خوندن که باید دنبالشون تکرار میکردم بیت به بیت،که یکم سخت بود و درکل هم ازم راضی بودن و گفتن خوبه و به شاگردی پذیرفتنمون .دیگه اینکه نمیتونم چاخان کنم چون معرفم خودش بلاگیه و اینجارو میخونه!!!
قبلا صداشونو شنیده بودم و سی دیشو داشتم ولی حضوری صدای اون خانم انقدر گرم بود که ...تصور کنید قناری داره میخونه بعد پشت سرش یه سگی(دور از جونم!) واق واق میکنه!!!
والبته شیشه و سقف خونه تا موقعیکه من می اومدم سر جاش بود!
محیط اونجا محیط جالبی بود قبلا تعریفش رو شنیده بودم ولی بودن در اونجا آرامش خوبی بهم داد،و تجربه ای رو داشتم که فقط در محیطهای پر انرژی بهم دست میده.سالها بود به آواز فکر میکردم و حالا فرصتی شده که حداقل تجربه اش کنم ،بلکه قسمت بالغم هم یکم فعالتر بشه .
تو مراسم مرحوم نواب صفا هم با یکی ازدوبلورها و تست کننده های صدا توصداو سیما، آقای افشاریه آشنا شدم که قرار شد برای تست، شهریور ماه یه سرکی بکشم،رادیو رو ترجیح میدادم چون دوبلوری خیلی طول میکشه بثمر برسه و کار بسیار پر زحمتیه،ولی گفتن رادیوتقریبا اشباع شده ،بعد هم گفتن صدای سالمی داری،جالبه نشنیده بودم که صدا ی آدمیزاد هم میتونه سالم و ناسالم باشه!
حالا نه اینکه فکر کنین صدای من چی هست و به مرحوم هایده گفتم بزن کنار، نه، صحبت علاقه است و یوخده اعتماد بنفس زیاد والبته پررویی!!!
مثل سیمین غانم که من عاشق کاراشم،مطمئنم بارها بهش گفته بودن که صداش نکره است و نخونه سنگینتره ولی اگه گوش میکرد که الان یکعده از آهنگاش لذت نمیردن!
در ضمن مرسی از لطفتون که گفتید صدامو اینجا بذارم ممنونم ولی بهتر و هنرمندتر ازمن بین خانمهای بلاگی هست ،من تازه میخوام یاد بگیرم اونم بیشتر واسه ی خودم.امیدوارم دوستان هنر خودشونو مثل کامنتدونی اینجا رو کنن!
قبل رفتن گفتم اولین شعر آوازی رو که برام استاد خوند بنیت میگیرم که یه ارتباطی رو شروع کنم یا نه ؟البته بخاطر تردیدهام وخود شخص، که کاملا مرتبط با موضوع اومد:
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
جانا به حاجتی که ترا هست با خدا
کاخر دمی بپرس که مارا چه حاجت است
بعضیا وقتی به اجبار از زندگی آدم میرن،عشق روهم انگاری از زندگی آدم میبرن.مثل اینکه این هست و این خواهد ماند قصه ی بی سر و ته تنهایی ...
من معجزه نمیخوام، من حتا عشق نمیخوام من به لبخندی خشنودم...
دیر آمدی موسی
دوره اعجازها گذشته است
عصایت را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم.
شعر از شمس لنگرودی
انتخاب زیبایی از سینه چاک
*راستی امروز هم روز قلم بود.