آرشیو.میل

بازدیدکنندگان

موزیک

لينكدونی

يه‌حرف،يه‌روزنه

دیکته ی جبر!

راه رفتنش همیشه منو یاد کسی می انداخت،صدای قدمهای منظم و با وقارش که گاهی یذره خشونت قاطیش میشد.
پاشنه ی پای راست مردونش که یه جوری خودشو رو زمین ولو میکرد که انگار دوست نداره کنده بشه و صاحب پارو همراهی کنه.
خدایا این صدای گام برداشتن چقدر آشنا بود.هر چی فکر میکردم، فقط صدای گامهای آدمها بود که تو گوشم مثل یه رژه بلندتر میشد.
روز آخر یادم افتاد،انگارهمه چی از قبل دیکته شده بود.
وقت رفتنش گفت:« دلها رو هوا،وقت تسلیم شدنه»، من دلم هری ریخت پایین،تازه فهمیدم این گامها منو یاد کی مینداخت.
ناظم مدرسمون بود،وقتی سر جلسه امتحان دیکته با گامهای خاصش قدم میزد و بعد یکهوآخر امتحان، داد میزد ورقها بالا ورقها بالا!

 |

بهترين حالت صفحه نمايش ۷۶۸ در ۱۰۲۴ می‌باشد.

Powered by Blogger